۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

گفتگوی گنجشکها


امروز باید

به گفتگوی گنجشکها

گوش بسپارم

آنان

هر صبح

یکدیگر را

صدا می کنند

و سر زدن سپیده را

هر روز

با شکر شادمانه ای

جشن میگیرند

و مرا

به حیرت وامیدارند

هر شب که آرام خفته اند

دیگر نمی توانم

بی تفاوت از کنارشان

با کوله باری از اخم بگذرم

امروز باید حتما

در شادیشان شرکت کنم

منوچهر مرعشی

22-04-2009

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بر ساده گی شعرتان
زیبایی ترتیب کلمات شعرتان به ما می آموزد که آری آسمان آبی است و می توان در سواحل رویایی مان واقعیت های جهان را ببینیم و با لبخند شادمانه و بدون رنگ و با نور پنهانی بخشش به همنوعهایمان کمک کنیم . و با تقدیم آرزو هایمان به خاک. در شادی انسانها. وبا شنیدن دردهایشان و شادی هایشان ذره ای به آنها کمک کنیم
درود بر شما و شادمانی گوارایتان و

زری گفت...

با ذره های آفتاب برنوک هایشان//چون داس هایی طلایی // صبح را درو می کنند //گنجشگ های پرکار پرگو

hoorshid گفت...

شاعر عزیز
در ساقه زندگی و در درو خوشبختی در دنیای غیر و در رقص باد و قاصدکهاو در دامن فرشته سبز حیات شادی را به دلمان می اوری
قلمتان مستدام

Manouchehr گفت...

ناشناس عزیز پیامهای شما زینت بخش نوشتهای من است شما شریک وبلاک من هستید درود بر شما

Manouchehr گفت...

زری جان شعر شما زبیاتر از شعر من شد دنیایت پر تخیل باد