۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

حديث کساء (عباء)، و حديث ما

حديث کساء (عباء)، و حديث ما

منوچهر مرعشی

manouchehrmarashi@yahoo.com

فکر می کنم بسياری از ما "حديث کساء" را اينجا و آن جا شنيده ايم، يا خوانده ايم، و يا دست کم نامش به گوشمان آشنا است.

حديثی است که بر اساس آن روزی پيامبر اسلام بيماری يا کسالتی داشتند و در خانه دخترش فاطمه استراحت می کردند و عبای خود را به عنوان رو انداز بر خود کشيده بودند. فاطمه که عاشقانه پدر را دوست داشت جهت همدردی زير عبای پدر خزيد، پس از او پسرانش حسن و حسين و سپس علی اجازت خواستند و همگی به زير عبا رفتند. وقتی اين پنج تن زير عبا جمع شدند (پنج تن آل عبا) آمده است خداوند که شاهد اين صحنه بود فرمود: "من اين جهان را به خاطر اين پنج نفر آفريده ام، اگر اين پنج تن نبودند من اين جهان را خلق نمی کردم. . . – نقل به مضمون"

آيا اين خدا و اين حديث و اين عباء و ... ساخته ذهن شيادان مکار و انسان کشی ا که دنباله آنها امثال همين حاکمان فعلی بر ميهن ماست، نمی باشد؟ اخر اين جهان با همه عظمت، شگفتی، وسعت، زيبايی و . . . برای پنج نفر؟!!

آيا اين چنين قصد شوم حاکميت بر اذهان و قلوب انسان ها را با سوء استفاده از همه چيز و همه کس را نداشته و ندارد!؟ آيا نبايد اين خرافات، جعليات، دروغ پردازی ها و قصه سازی های عوامفريبانه و تخدير کننده را از ريشه زد ؟!

آيا ما به عنوان روشنفکرو مدعی مبارزه با ديکتاتوری ضد بشری مذهبی نبايد بر خود بلرزيم که اين همه در برابر يورش ديو سياه انسان کش به افکار، باورها، ايمان و اعتقادات مردم سکوت پيشه کرده ايم و در حد توان و درک و دريافتمان کور سویی بر تيرگی نمی افکنيم؟ تا اين همه آدميان در دام و چاه روبه صفتان نيفتند و به هلاکت نرسند؟

خلاصه اينکه وقتی اين مزخرفات به عنوان کلام خدا و حرف مقدس جا انداخته شود بقيه آدم ها در نظر اينان ارزشی نخواهند داشت و تحت عناوين مختلف مرتد، کافر، و منافق و . . . می توان به راحتی آنها را کشت و چونان علف هرز درو کرد.

با اين منطق "امام" و "ولی فقيه" می شود خود خدا بر روی زمين! و هيولايی چون خمينی می شود "نايب امام زمان" و چون آب خوردن فتوای قتل عام زندانيان سياسی را صادر می کند. فتوای بستن مطبوعات و سرکوب اجتماعات را می دهد و اوامرش بی چون و چرا اجرا می شوند و مجريان خود را اجرا کننده فرامين دينی و الهی می دانند و جا می زنند.

امثال اين مزخرفات تحت عناوين مختلف در کتب حوزه های به اصطلاح علميه که فارغ التحصيلانشان به جامعه ما و جوامع ديگر روانه می شوند تا روح و روان، افکار و انديشه، عواطف و احساسات ما و فرزندان ما را آلوده و تخدير و تخريب کنند، فراوان و در زمينه های گوناگون به وفور يافت می شود.

اين حديث از کی؟ کجا؟ و چگونه وارد احاديث شيعی شده است من نمی دانم. اما هر چه هست امثال اين گفته ها حساب شده ، دقيق و هوشيارانه يا به عبارت ديگر با روانشناسی جامعه شکافانه ای شيادانه . بيان و ثبت شده است و سالهاست همچنان تبليغ و ترويج و توجيه و تفسير می شود.

چرا که آنان زيرکانه و عوام فريبانه خود را به شکلی به اين عبا رسانده و سعی می کنند خود را نيز در زير آن جا بزنند. بدين ترتيب است که می توان گفت "ولی فقيه" جانشين "امام" است و حکومت "ولايت مطلقه فقيه" حکومتی دينی –الهی و خلاصه امروزه ادامه و دنبال راه آن پنج تن است و . . .

به نظر من به ويژه حالا پس از تجربه حکومت ديکتاتوری مذهبی اگر کسی از شنيدن و خواندن اين ياوه ها بر خود نلرزد، ترديد نبايد کرد که تحت تاثير آنچه فرهنگ آخوندی ناميده می شود قرار دارد. اين شيادان سالهاست نرم نرمک در ذهن و ضمير ما خرافه و جهل ارتجاع مذهبی را تزريق کرده اند.

آخر اگر عقل که ذاتی انسان است را کمی به کار بگيريم خالق اين جهان با اين همه نظم و عظمت و زيبايی، و شگفتی در دنيايی که همه پديده ها ارزش و اهميت و جايگاه خود را دارند ، (از جمادات گرفته، نباتات، حيوانات تا انسان) چگونه ممکن است چنين سخنی گفته باشد؟

زمين ما در اين کهکشان چنان قرار داده شده است که خانه ای برای زيستن و شکوفايی باشد و آنچه به خلقت و طبيعت و آفريننده اين جهان برمی گردد همه موجودات آن در يک هارمونی هماهنگ، منظم، زيبا، شکوهمند و دل انگيز می توانند زيست کنند.

پرداختن به زمينه های نظری و تئوريک ارتجاع مذهبی

اين حديث يک نمونه و بهانه بود بدون ترديد بايد وسيعتر و عميقتر به زمينه های نظری و تئوريک هيولای ارتجاع مذهبی پرداخته شود. پديده ارتجاع مذهبی يک شبه و از آسمان بر ما نازل نشد. بايد منابع افکار و انديشه ها و باور های اين هيولا را شناخت. مورد نقد و بررسی قرار داد. آنها را آفتابی کرد و در معرض ديد جامعه تا جای ممکن قرار داد. بر آن دمل چرکين نيشتر زد تا تعفن و چرک درون آن را همه به عينه ببينند. اگر به راستی باور داريم که ارتجاع مذهبی دارای ريشه های تاريخی و نظری است پس بايد بی ملاحظه و شجاعانه و در عين حال منصفانه و منطقی و روشنگرانه به آنها پرداخت.

اکتفا کردن به کليات کافی نيست. بايد آن را کالبد شکافی کرد و جزء جزء مورد بررسی قرار داد. در راستا و موازی مبارزه با اين رژيم يکی از مولفه های مبارزه با پايه های نظری و تئوريک هيولای ارتجاع مذهبی با جهت روشنگرانه می باشد. بايد همت کنيم و با چراغ آگاهی و دانش بر تيره گی های ارتجاع مذهبی نور افشانی کنيم.

از ملامت تنگ نظران، محافظه کاران، خشک مغزان و آنان که تابع سنت ها و عاداتند و تاب تازه گی و تابو شکنی و ژرف انديشی و خردگرايی را ندارند نبايد دلسرد شد.

چرا حالا؟ پس کی؟

شايد پرسيده شود چرا حالا؟ چرا بايد به اين مسائل پرداخت. مگر کم مشکل و مسئله هست؟ حالا حديث کساء و امثالهم چرا؟

ايکاش چون بسياری از جا های ديگر دنيا، حرف و حديث و باور های خرافی- مذهبی و غير مذهبی را می شد تنها در طاقچه کتابخانه ی تاريخ گذاشت و يا حداکثر تاثيرش در حد محفلی محدود و بی آزار بود که به باورهای خرافی خود دلخوش بودند و در آن صورت حرجی در کار نبود و واقعا پرداختن به اين مسائل آن هم در دنيايی که هزار و يک مشکل در برابر انسان قرار دارد کار بیهوده و يا حداکثر سرگرم کننده ای بيش نبود.

اما واقعيت اين است که اين انديشه ها و قوانين و احاديث ضد انسانی بر جامعه ما حکومت می کند، فقه تبديل به قانون شده است، حديث حرفی است بی چون و چرا و بر اساس آن عمل می شود و نه تنها به شکل رسمی و قانونی بلکه شب و روز از طريق وسائل ارتباط جمعی مثل ماهواره و تلويزيون و اينترنت همين مزخرفات با لعاب ذحرفهای تازه تبليغ و ترويج می شود.

با همين حرف ها و سوار شدن بر احساسات مذهبی عوام دارند در ايران، عراق، لبنان، افغانستان، افريقا، اروپا و حتی امريکا آدم بسيج می کنند. حزب و سازمان و گروه و جريان های بسياری راه می اندازند، حتی از فضای دمکراتيک پيش آمده جهانی استفاده می کنند. درست همانگونه که دولت مالکی را در عراق بر سر کار گماردند و از صندوق های رای گيری در ايران خاتمی ها و احمدی نژاد ها را بيرون می آورند.

بر پايه همين انديشه دست به ترور، تفرقه، توطئه بر عليه آزاد انديشان در ايران و جهان می زنند همه اينها ام القرای اسلامی و از بيت ولی فقيه صادر می شود. و اين ولی فقيه هم بر اساس احاديثی اين چنين و بر پايه های نظری و تئوريک ارتجاعی و سفسطه گرايانه ای که در همان حوزه ها آموخته کارش را در اذهان و عواطف و احساسات افرادی پيش می برد که باورش دارند

و اين واقعيت های دردناک دوران ماست و آنگاه ما در سکوت خود نشسته و به حرفهای کلی بسنده کنيم؟ و بترسيم از اين که مبادا اگر روشنگری کنیم به کسی يا جايی بر بخورد؟ و يا اميدوار باشيم که بلاخره خودش درست می شود؟

راستی ما چقدر ديگر بايد تحمل کنيم تا اين سکوت مرگ آفرين بشکند؟

ضرورت و اهميت حقوق بشر در جوامع ما

از همين جاست و در پس اين همه جهل و خرافه و عذاب و رنج صد ها ساله جامعه ما و امثال جوامع ماست که به اهميت و ضرورت پذيرش و مهمتر از آن اجرای حقوق بشر در قوانين و در دستگاه اجرايی در جامعه در اذهان و افکار، وجدان و فرهنگ فردی و جمعی می رسيم.

قرن هاست تحت عناوين مختلف با تزوير و ريا يا اگر نشد با زور به ما قالب کرده اند که ارزش و حقوق انسان ها يکی نيست. ما برده، رعيت، مقلد، بنده ناچيزی بيش نيستيم. پادشاه، امام، ولی فقيه، آقا، شبان و . . . برگزيدگان هستند که اصلا جهان برای آنها و امثال آنها خلق شده است و ... و فاجعه آنجاست که عده ای اين را قبول کرده اند و به آن تن می دهند...

البته آن روی سکه انسان آزاد، آگاه، دلير و بن بست شکنی هست که راه ترقی و تکامل جامعه بشری را تاکنون تا همين جا باز کرده و همچنين به پيش می رود. که آن جای خود را دارد و فعلا بماند.

اين باور هايی را که مانع کشف، شکوفايی و تحقق پتانسيال انسانی ما می شود را تحت هر نام و پوشش قاطعانه، آگاهانه و دليرانه بايد دور ريخت. تک تک ما بايد به ارزش، اهميت حقوق خويش باور داشته باشيم تا بتوانيم برای دستيابی به آن تلاش و مبارزه کنيم. بحث بر سر تفاوت توان ها، صلاحيت ها و نقش ها و . . . نيست.بحث بر سر مساوی بودن انسان ها در حقوق است. در اين زمينه هيچ انسانی با ديگری متفاوت نيست، حتی با پيامبران.

اين حرف را نبايد با ترس و لرز گفت و در خفا، بلکه بايد رسا و در ملا عام گفت و عمل کرد.اينجاست که معلوم می شود چقدر به حقوق بشری که می گوييم باور داريم و پابند هستيم!؟ از اينجاست که انديشه ارتجاعی و ضد انسانی مذهبی را می توان هدف قرار داد. بگذار آنقدر جيغ بزنند که آی کفر، آی توهين به مقدسات، آی ضد خدا، آی . . . تا کر شوند.

خدای آخوند دجال و خونريز مرتجع سياه قلب چون خود اوست، خدای خالق هستی همه انسانها را دوست دارد، آفتاب و هوا و آب و گل و . . . را برای همه آفريده است. زمين جای زندگی است. اين روابط و مناسبات غير انسانی ساخته و پرداخته ما آدميان است(در همه زمينه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سياسی، فکری، مذهبی و . . . ) که انسان کش است و آدميان را تلف و پر پر می کند و زندگی توئم با رنج و درد و عذاب و از خود بيگانگی و بيگانگی با جهان را نصيب ما می کند.

آنچه ضد ذات و جوهره و ناموس هستی است آن تفکر و انديشه و باور و عملی است که انسانها را از انسانيت خود جدا و بيگانه می کند که پايه اش همين نابرابری است.

هيولای ارتجاع مذهبی را تا پس توی تاريک خانه هاش بايد رد يابی و دنبال کرد، بی ترس از مار و مور و ملخ و عقرب های لانه کرده در آن بايد آن را به شمشير نقد زد و به نور آگاهی روشن کرد و در هر چهار سو و برزن برملا و در معرض ديد قرار دادتا ببينيم و ببينند از کی بود که خرمن اندوخته های ما بر باد رفت.

اين همه تلاش، فداکاری، مبارزه صادقانه کجا بود که دزديده شدو اين موشی که خود را به مرده گی زده با نقب زدن انبار های ما را خالی کرده و می کند کجاست. اين مهم نمی شود مگر با نقد و روشنگری شجاعانه و آگاهانه.

به نظر من ارزش اينکار کمتر از جان دادن برای آزادی و رهايی نيست. بلکه در همان حد، راستا و رديف است، و اين نيازی فوری و ضروری و امروزی ما هم هست. حديث امروز ما را بنگريد تا بتوان ربط آن را با آن "حديث" مزخرف، ضد انسانی "حديث کساء" فهميد. هيولای انسان کشی زير پرده دين و حديث و فقه و خدا و پيغمبر و امامان و . . . بر ما حاکم شده اند که خود را مالک جان، مال و ناموس ما می دانند... دختران باکره را با فتوای دين مورد تجاوز قرار می دهند، سپس اعدام می کنند. اعضا بدن اسيران را جدا می کنند، به شيوه مدرن چشم از حدقه در می آورند و دست می برند و به شيوه کهنه سنگسار می نمايند و. . . روباهان مکار همين تحفه را می خواهند به جهان صادر کنند و جهانی را مورد تهديد و يورش قرار داده اند. . .

آيا اينها کم است تا ما بگوييم: اين حديث ارتجاعی- مذهبی زا نه تنها بايد نقد کرد که بايد در زباله دان ريخت. نه تنها خمينی و ولايت فقيه اش بلکه آری بايد به عقب تر رفت و هر آنچه خمينی ها را ساخته بايد دور ريخت محدود شدن در خمينی و رژيم ولايت فقيه اش ريشه کن نکردن ارتجاع مذهبی است. پی نگرفتن ارتجاع مذهبی در بنيادهايش که ريشه ها و زمينه های اوست و اگر اين زمينه ها شناسايی ، ريشه يابی و خشکانده نشوند از جايی ديگر و به شکلی ديگر سر برخواهند آورد. بايد به قلب و مغز اين انديشه زد حتی اگر پوشيده به نقاب رياکارانه خدا و پيامبرانش باشد.

Picasa-webalbums - manouchehr - Album zonder ...

Picasa-webalbums - manouchehr - Album zonder ...

یک ســـرچشمــــه

منوچهر مرعشی

یک ســـرچشمــــه

براستی که چگونه زندگی و درگذشت ماندانا و امثال او همیشه جای تآمل و درنگ دارد. انگیزه و عاملی که سبب میشود آنها در تمامی طول عمر این چنین صمیمی ، ساده ، بی ادعا ، بی ریا ، متواضع ، اثرگذار ، پر کار، سرشار ، استوار.. باقی بمانند چیست. این توان و ظرفیت را از کجا دریافت میکنند؟ که مرگ را غالب می شوند، از جسم میگذرند و در عقاید ، افکار ، اندیشه ، روح و روان و عواطف زنده و باقی و جاودانه میشوند. آنها گویی پس از مرگ جسمانی دوباره متولد می شوند و زنده و حی و حاضر وشاد و سرشار بر ما ظاهر میشوند.شاید از آن گونه که مسیح از مردگان بر خواست تا آدمیان را بشارت دهد که ایی مردن پایان حیات نیست،بل پلی است به سوی دنیای عالی تر ، و آن کس که راز حیات را و ارزش انسان را فلسفه زمین راو معنی هدیه زندگی درا دریابد هرگز هخواهد مرد.

ماندانا از همین دست انسانها بود. حالا پس از مرگش ما بیشتر متوجه شده ایم ...من شخصا ماندانا را از نردیک نمی شناختم اما همیشه وهمه جا این چهره صمیمی و ساده را در کنار مادر نازنینش که این مادر خود از جمله انسانهای والاست ، را میدیدم. اما من حالا احساس آشنایی بیشتر با او می کنم و احتمالا همه ما همین احساس را داریم. چون این همه از عملکرد این گونه انسانها ست که پس از رفتن ، نزدیکتر و آشنا تر میشوند.از طریق آثار عملکرد و آرمان و عقاید و افکارشان...

عکسی که همراه خانم مریم رجوی در سایت همبستگی هست گویای بسیای چیزهاست . گویای نزدیگی و همبستگی و عمق رابطه این دو ، دو نگاه صمیمی ، پاک ، دوستانه، دو دوست مهربان و با وقا، دو زن سرشار از عشق و مهر و محبت و عاطفه ... دو یار...

براستی در دنیایی که روابط ومناسبات انسانی تا این حد تنزل کرده است، این گونه روابط و مناسبات والای انسانی ،چقدر دل گرم کننده ، ارزشمند، الهام بخش و زیباست.

آری پرنده مردنی است پرواز را بخاطر بسپارید. عقاید ، آرمانها ، راه و رسم و دلخوشیها و انگیره هایی که ماندانا با آنها زندگی کرد و بر غم غربت و درد دوری و رنج زندگی و بیماری غالب شد ، ماندنی است. اگر چه او جسمش را به خا ک سپرد اما در دریای بیگران هستی به جاودانگی پیوست.

او از چشمه ای می نوشید که حیات بخش بود. همان که دست خلقت در درون هر انسانس قرارداده است.انسانی که ظرفیت و توان رسیدن به نقطه ای را دارد که در وهم ناید او که اگر به خود آید بخدای رسد. همان چشمه ای که ارزشهای اصیل و والا و برتر انسانی از آن سر چشمه میگیرد. برترین ارزشها همان ارزشهایی که در یاران اشرفی تبلور یافته و آنان در میان بی شمار توطئه و تهدید ، فشار ، موانع و.... این چینین سرشار ، پر شور، استوار و رزمنده نگه داشته است. البته که برای رسیدن به چنین اوجی از انسانیت راهی و رسمی و راهنمایی و سمبلهایی لازم هست که وجود دارد . مانند ماندانا و یارانش که از یک چشمه مینوشیدند. به همین دلیل با آنها و در آنها و آرمانشان زنده و حاضر است.

یادش گرامی

با شما ها

با شما دل و زدم به دریا

با شما پام و گذاشتم توی راه

با شما زدم به گوه دشت و صحرا

با شما می چینیم ستاره ها را

دردم و تاب میارم با شما

خونه ی دل جای شماست

با شما گلهای امید می کارم توی سینه ها

دنیای ما گرچه پر از خار ه و مار

هست اینجا و آنجا تلخی و آزار

اما من با شما ها پر کشیدم

تا آسمون

و وادی عشق رسیدم

طعم رهایی را چشیدم

حالا به اینجا رسیدم

اینجا همین جا با شمام

ماندانا با مریم و با اشرف و آرمان آنها و از طریق کشف و دریافت وجود انسانی خویش به چنین نقطه ای رسید

روح پليدی که انسان امروز و دستاورد های او را به چالش طلبيد.

روح پليدی که انسان امروز و دستاورد های او را به چالش طلبيد.

نوشته: منوچهر مرعشی

manouchmarashi@yahoo.com

هيولا برای نابودی همه چيز ما خيز برداشته است:

ظهور و بروز پديده ارتجاع مذهبی در ميهن ما، که خمينی سمبل منحوس آن بود. پس از فروکش کردن حالت نشئه زود گذر اوليه، شوک هشدار دهنده ای به ما ايرانيان و بعد به منظقه و بشريت معاصر بوده و هست. اين پديده ای خلق الساعه نبود، بلکه ريشه ای بيش از هزاره در نظام باور ها، عقايد، مذاهب، فرهنگ، اخلاقيات، سنن، رسوم، ذهنيات، ادبيات،. . . و سرانجام ريشه در لجن زار فقر و بی عدالتی، ديکتاتوری، جهل و خرافه دارد.

خمينی پايه گذار و معمار نظامی بود که هنوز متاسفانه نظام حاکم بر ميهن ماست. اين هيولای انسان کش ارتجاع مذهبی شايد بتوان گفت يکی از بهترين نمونه ها برای تشريح و آشنايی بشر معاصر با اين پديده باشد. به راستی کالبد شکافی اين پديده از سر تا پا چه عبرت آميز دردناک و شگفت انگيز است. آدمی در چنين نظامی، چگونه تا نهايت پستی و دنائت می تواند تنزل يابد. آنچه مشخص است اين هيولا قصد نابودی همه دستاوردهای بشری را در سر دارد. از شيوه حاکميت گرفته (که در بينش اينان بايد بر محور نرينه وحشی ولي فقيه بگردد) تا دستاورد های تاکنونی حقوق بشر( که می خواهد تکه تکه اش کند، تحت عنواين: زن مرد، با خدا بی خدا، مسلمان غيرمسلمان، شيعه سنی، شيعه توع خمينی و ...)

تا حقوق و قوانين قضايی و مدنی (که با احيا و اجرای مجدد قوانين متحجر و ضد بشری تحت عنا.وين شريعت، و سنت و حديث و . . . ... تا حتی کنترل و تسلط بر افکار، عقايد، احساسات، شيوه زندگی. . . )

در طول تاريخ دکان داران ارتجاع مذهبی کارشان تزريق جهل و خرافه تحت عنوان مذهب به روح و روان و اذهان و افکار و احساسات عامه مردم بود تا بدين ترتيب جلو حرکت، جنبش، ترقی و تغيير و دگرگونی شرايط موجود به نفع ستم کاران حاکم گرفته شود. هميشه و همه جا هزاران سال است که مستقيم و غير مستقيم در حاکميت سهيم و شريک بوده اند، اما به شکل و شمايل و محتوای "جمهوری اسلامی" در اين قرن باور نکردنی و غير قابل قبول است. به همين دليل تکان دهنده، قابل تامل، و هشدار دهنده است. کم بها دادن به وجود اين پديده ضد بشری و ضد تاريخی می تواند بزرگترين فاجعه بشری را در زمان ما رقم بزند. کما اينکه نشانه های آن از هم اکنون پيداست.

هيولا در پی نفی ارزش ماهيت و حقوق انسانی ماست:

انسان موجودی است ذاتا آزاد، مختار، آگاه، قائم به ذات، خردمند، کنجکاو، جوينده، پرسشگر، در پی دانش،. اين موجود شگفت انگيز با اين ويژهگی ها در پی کشف حقيقت خويش و محيط پيرامونش شجاعانه هر گونه خطری را با جان و دل می پذيرد و چنين خلق شده است که مختار باشد. آنچنان مختار که حتی حرف خدايش را هم مورد پرسش قرار می دهد. چنانکه در داستان های مذهبی آمده است در بهشت با خوردن ميوه ممنوعه به آگاهی و بينايی می رسد. گر چه بهايش از دست دادن باغ بهشت (عدن) و رانده شدن از آن همه نعمت و آرامش و آسايش باشد.

اما . مختارانه و آگاهانه و جسورانه از اين سکون و آرامش می گذرد تا پا در وادی تضاد و درد و رنج و جهد و سعی بگذارد و از اين طريق بر دانش و بينش و توان اش بيفزايد، و هر زمان از وادی به وادی ای پر تضاد تر اما شکوهمند تر پا بگذارد.

حال طنز دردناک و تلخ روزگار ما را بنگريد که آخوند مرتجع شياد و جنايت کاری چون خمينی و هم سنخانش پيدايشان شده و می خواهند به هر قيمت صاحب اختيار انسان امروزه شوند.

ارزش انتخاب آگاهانه و اراده انسان در پيشگاه خالقش آنسان است که آن را در ذات انسان قرار داده است. و تحقق ماهيت ا. در آزاديش امکان پذير است .

گر چه هر پديده ای در شرايط خاص زمانی و مکانی امکان بروز و ظهور می يابد، پديده ارتجاع مذهبی خمينی نيز از يک قرصت تاريخی پيش آمده داخلی و بين المللی با زيرکی و شيادی سود برد و افکار و اميال خود را عملی ساخت. البته که بايد به بررسی و شناخت عوامل و زمينه ها پرداخت و آنها را بر طرف کرد تا ريشه بروز چنين پديده هايی خشکانده شود.

اما به هر حال امروز ماييم و جهان ما و اين معضل

شايد تنها حسن به قدرت رسيدن ارتجاع مذهبی برای ما اين بود که ما را به خود آورد، تکان، هشدار و نهيبی به وجود انسانی و به طور خاص انسان ايرانی وارد آورد

اين که انسان چيست؟ چه ارزش، اهميت، ماهيت و حقوقی دارد؟ هدف از خلقتش ( خلقش) چيست؟ جايگاه انسان در هستی کجاست؟ اين طول عرض عمر را چگونه بايد طی کرد؟ هر يک از ما چه نقشی در هستی داريم يا می توانيم داشته باشيم؟

در همين دنيای محدود و زمان کوتاه شايسته چه زندگی هستيم؟ آيا می خواهيم ابزار و عامل آخوند باشيم پای منبرش بنشينيم و خريدار مزخرفاتش باشيم؟ تسليم و فرمانبرش باشيم؟ تن به ذلت و خواری و توهين و تحقيرش دهيم؟ با فقر و محنتی که سيستم غارتگرش بر ميهنمان تحميل کرده است بسازيم تا استثمارگران فربه تر شوند و هستی ما را زالو وار بمکند؟ و اين چنين عمر به بيهودگی بگذرانيم؟ اگر چنين است پس اين همه امکانات، زيبايی ها، جلوه ها و شگفتی هاي هستی برای کيست و چيست؟

شايسته و بايسته اين است که به خود آييم . ارزش، اهميت و جايگاه و نقش خود را در نظام هستی و آفرينش در يابيم . بايد بار ديگر جدی تر و اساسی تر و ژرف تر به بنيادی ترين سئوالات در مورد خويش و به خود پاسخ دهيم.

تا با درک و شناختی روشن تر و کامل تر و با ايمان و باوری راسخ تر و محکم تر از خاک خواری ، ظلمت ، ناتوانی، غم، در خودفرو رفتن و . . . برخيزيم. انسان وار بر پای خويش بايستيم دست ها رها چشم دوخته به افقهای شورانگيز با گردنی بر افراشته انديشه و ذهن و احساس خود را از قيد و بند ها رها کنيم، با گام های مطمئن و استوار موانع و از جمله آخوند ها را کنار زد. به سوی مراحل بالاتر تکاملی پيش رويم.

آخوند ها هم شيطان گونه با بی شرمی و شيادی و جنايت در پی تبديل انسان به موجودی ديگر هستند. فرهنگ مرگ و نيستی آخوندی در پی آن است تا از انسانها مرده های متحرکی بسازد که مجری اوامرشان باشند. اين شيادان تلاش می کنند در اذهان عوام خود را واسطه و مبلغ و مجری فرامين الهی جا بزنند.، تا بتوانند ضد انسان و خالقش عمل کنند.

گر چه در مسير تکاملی تحقق ماهيت انسان بر روی زمين اينان خار و خاشاکی بيش نيستند و هرگز نتوانسته و نخواهند توانست راه تکامل را سد کنند، اما در حال حاضر آنها مانع اصلی و مقدم در راه ما هستند و هرگز نبايد به نقش مخرب آنان کم بها داده شود.

بايد بهای مبارزه برای ريشه کن کردن اين پديده شوم را هر چه هست پرداخت و اين را بايد ما همه بپردازيم چرا که هيچ وقت، هيچ جا، هيچ چيز خود به خود تغيير نکرده است.

خمينيسم پديده ای ايرانی- بازنگری و ارزيابی دوباره

گر چه خمينی با فرصت طلبی و شيادی و زيرکی ضد انقلابی توانست با سوء استفاده از يک موقعيت داخلی و بين المللی بر موج خواسته های بر حق مردم ايران سوار شود و سپس با زور و تزوير خواستهای خود را تحقق بخشد. اما به هر حال بر خواسته از جامعه ما بود و پديده ای وطنيست. هر چند پديده خمينی برای ما ايرانيان يک شوک بود. اما ناچار بايد به خود برگرديم و در برابر آينه بايستيم و خود را آنطور که هستيم ببينيم.

بسياری از ارزشهای سنتی، تاريخی، فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی، مذهبی و . . . را مورد باز بينیی، شناخت و ارزيابی دوباره و چند باره قرار دهيم. اين راهيست که شجاعانه، صادقانه ، منصفانه و آگاهانه بايد برويم، خيلی پيش از اين ها بايد می رفتيم، دير کرده ايم و بهايش را پرداخته و باز هم داريم می پردازيم.

ما جدا از زمان خود نيستيم، بايد چشم و گوش و دل و ذهن را بر جهان معاصر تا آنجا که ممکن است گشود. هر چه بيشتر ديد، شنيد، حس کرد، خواند و انديشيد. دست آورد های بشری را در همه زمينه ها از هر کس، هر کجا با ميل، اشتياق و شهامت پذيرا شد.

اين ارزيابی اصولی، حقيقی، و اقعی و ضروری از زمين تا آسمان با نفی و تخريب، مغلطه، فحاشی، ابتذال، بی بند و باری و . . . متفاوت است. صد البته فاشيسم مذهبی حاکم بر ايران مانع مقدم و اصلی امروز ما هست و اين هرگز نبايد فراموش و يا فرعی شود. اما به هر حال تغيير بنيادی و مقابله همه جانبه با ارتجاع مذهبی کاری است همگانی و همه جانبه. اين بختک که دير زمانيست مانع ترقی و پيشرفت و تکامل همه چيز ما شده را بايد با همت جمعی کنار بزنيم.