۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

ققنوس



برای فروغ ندا و ندای فروغ مادر ودختری که تجسم ققنوس افسانه ای شدند روحشان شاد و روشن و پر فروغ باد



در ره عشق تو
من
سوختم
و
سوختم
و
سوختم
تا
فروغی
از شعله جاوید شدم
منوچهر مرعشی
30-06-2009

گل هنگامه



نوبت نبرد
زمان رزم
هنگام همبستگی
وقت حقیقت

شکفتن فریاد
فریاد سکوت
بانگ خموشی
بیتابی پایکوبی

شکست سرکوب
زردی زاری
ریزش سرود
بارش ستاره
چشمک برق
غرش رعد

طپش طبل
شور شیپور
جهش انگور
جوشش شراب

پایان پنهانی
انتهای تحمل
آواز قیام
ترانه طوفان
صدای دانه
خیزش جوانه
جنبش رویش

پرواز دل
شکوه شب
نشاط سپیده
رقص سیب
انفجار دانایی
آفتاب بی غروب
فواره رنگی
وزش دگرگونی
زمان زندگی

منوچهر مرعشی
30-06-2009

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

معصومیت



معصومیت تو را
خیابای یلعید
که در آن


فقر تخم ریزی کرده
موشها شمش می اندوزند
سود ستاره می سازد
چسدها راه میروند
سایه ها ثابتند


معصومیت تو را
خیابای یلعید
که در آن


سنتها زنجیر می بافند
وحشت شنل شب پوشیده
خشم خنجر می سازد
کینه مار می پروراند
رقابت شاخ دارد

معصومیت تو را
خیابای یلعید
که در آن


دین داروغه و دروغ
مذهب تزویر و زور
علم ابزار
فلسفه بیراهه
هنر پوچ
 
28-06-2009
منوچهر مرعشی

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

ضیافت خاطره



برای مجاهد خلق ا میر که حضوری چنین سرشار،قوی و زنده دارد و برای اسماعیل که باری سنگین بر دوش دارد و با قدر دانی از هردو که یکی شراب وجودش را( در نبرد با هیولای زندگی کش) در آغاز جوانی در جام زندگی انسانی ما ریخت و خود به هستی پیوست و دیگری که قطره قطره هستیش را در کلمات زنده با ما در سالیان دراز تقسیم کرده و همچنان بی وقفه دوست وفادار و غم خوار ماست

رها کن عطر خاطرات را
در اندیشه آبی اسمان
در شبنم شعرت
در رویای رنگین کمان

پرواز ده پرنده خاطرات را
با آواز چلچله ها
با بوی تند دود کنده ها
با طبل باران

قسمت کن حضورخاطرات را
با سایه در خت توت پیر
با غرور قد کشیده ساقه های جوان
با طپشهای قلب زمین

بگشای قفس ققنوس سینه، شاعر
دشت دل فرش کن
ما را ببر بر بام خاطره
ضیافت خاطره ها بر پا کن
ما را با آرزوهای امیر آشنا کن

منوچهر مرعشی
28-06-2009
با الهام از خاطرات اسماعیل از برادر عزیزش امیر در شعر او برای سالگرد شهادت امیر
و تشکر از اینکه این خاطرات را با ما تقسیم کرد

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

نترس



نترس

بمناسنت هفته ندا و در پاسخ به مرد دلیری که در آخرین لحظات درگوش ندا فریاد می زد نترس بمان و..وبرای همه نداهای که درهمه جا ودرهمه زمینه ها درنبرد مرگ و زندگی با دیوارتجاع هستند

نترس گلم،
از زوزه های شب
از دستهای یخ زده یاس
از چشمهای خون گرفته جهل
از قلبهای سنگی سرکوب
از هجوم مگسهای پست
از رویش علفهای هرز

نترس عزیز از:

کاخهای کاغذی
گردش دورانی باطل
نعره های کورکینه
وقاحت چشمهای دروغ
کاریکاتور مارهای هزار سر
هزار پای فلج وحشت

نترس دوست از:

عبای پوسیده تقدس
آتش کاذب دوزخ
رونق ماسکهای ریا
کراهت چهره تظاهر
خوره خیال خرافه
تصویر تیره خدا

نترس دلیر
از پارسهای ترس
منوجهر مرعشی
26-06-2009

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

خیبانهای بیدار



نفس پر از پرستو
رود پر از ستاره
دشت شاد و زنده
کوچه پر از پرنده
شهرپراز شیرگل
باغ پرازغزال خوان
ماه و من و ستاره
سکوت پاره پاره
شب خواب نداره
خیابانها بیداره
جنگل پراز بهاره
غروب رنگ غم نداره
روز پر از روزنه
شاعره لبریز شعر
جوان پر از آرمان
پیر پر از جوانی
بچه ها گرم شادی
صدا پر از ترانه
چشمها پر از سواره
جادهها بی قراره
سحرسبو صبو بدست
سپیده پر کشیده
صبح پر از زندگی
تاک پر از شراب
فصل فصل آفتاب

منوچهر مرعشی
صبو:وزیدن باد صبا
24-06-2009

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

دانه های نور



در این سپیده سرخ
بگذار چینهای پیشانیت را بر چینم
با پر ابریشم شعرم

در این سفر سنگین
بگذار سینه صخره ها را بکاوم
با سوز سوزن ترانه هایم

در این روز تاریک
بگذار امواج پریشانی زلفت را بپراکنم
با نسیم کلماتم

در این هوای گرفته
بگذار بگیرم گردغم سالیان سیاهت را
با مژگان واژه هایم
 
در این غروب زندگی
بگذار با تو در میانه میدان
با طبل گامهای دلنشین جوانه ها
برقص رزم بر خیزم

بگذار در دلهای غم زده مردم
این سرزمین سوخته
با تو دانه های نور بکاریم
 
منوچهر مرعشی
22-06-2009
تقدیم به نسل جوان، دلیر، آگاه و آزادیخواه

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

اشکهای قلب



در دستهای بادی وحشی
گم شده بودی
با چشمهای لبریز از اشکهای پرسش
و پاهای پر از زخم
همه جا پیت گشتم
آنگاه
در قطر اشکی
که از قلبم چکید
پیدایت کردم
منوچهر مرعشی
21-06-2009
تقدیم به ندا شیرگل دختر جوانی که در نبرد خیابانی با هیولای زشت و پلیدمذهبی
جان داد و به هستی پیوست و دیدن این صحنه مرا تکان داد و گریاند

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

انسان ایرانی


انسان ایرانی
با وجوده اینکه نزدیک به 3 دهه و هزاران کیلومتراز وطن و مردمم دور هستم اما این روزها چنان خودم را نزدیک به خاک و مردم شریف و دلیر و مهربان ایران احساس می کنم که انگار در کنار آنها صدای طپش قلب و نفسهایشان را در هنگامه نبرد و جان سپردن می شنوم و حس می کنم.متاسفانه انسانهای جهان ما آنطور که بایسته و شایسته است در سطحی گسترده و جهانی حساسیت لازمه انسانی را نداریم و گرنه باید امروز همراه با مردم ایران بعنوان انسانهای از این کره خاکی که برای رسیدن به حقوق انسانی خود قیام کرده اند بر می خاستیم.فراتر از هر چیز آن حساسیت و همبستگی انسانی است که باید در همه ما بر انگیخته و نهادینه و تثبیت شود تا بتوانیم جهانی دیگر و زندگی بهتر و انسانی شاسته تر داشته باشیم. به حمایت ازانسان ایرانی برخیزیم .
صدای قلبت را
می خوانم
رنگ لبخندت را
می شناسم
کبوتر کلامت
می پرد در خانه خیالم
آواز پای پلکت
خواب سالیان ز سرم می پراند
شبنم اشکت
رویاهای خفته ام را بیدار میکند
شقایق خونت
مرا به دشت شورش می برد
مهربانی دستهایت
مرا بدست شادی می رساند
پتک گامهایت
مرا با پیمان پیوند میزند
پریشانی زلفت
مرا به دنیای شور میبرد
نفسهایت
بوی باغ گل پروانه را دارد
زیبای رخ ماهت
روزنه ای رو به هستی می گشایید
دوستت دارم
و
هیچ چیز
مرا از تو جدا نمی کند
نه دستهای طویل راه ها
نه پاهای بی رحم زمان
نه چشمهای خیس دریا
نه حرفهای سنگی کوه
نه تیغ زهر آگین زبان
نه شمشیر خونین تزویر
نه پوستین پوسیده تقدیس
نه تاریخ پوشیده دروغین
نه حصارهای جغرافیای اسیر
نه رنگهای سرخ و سبز و سفید
نه مرزبندیهای محدود بیهوده
نه خط کشیهای حقیر
نه اندیشه های فشل
تو با منی
من با توام
انسانیم و
ایرانی
منوچهر مرعشی
18-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

اظهار وجود

مردم ایران باردیگر در سطحی اجتماعی با تظاهرات ومقاومت گسترده خویش در برابر دیکتاتوری مذهبی اظهار وجودکردند.البته در طول تاریخ چند هزار ساله ایران مردم صدها بار در مقاطع حساس به اشکال مختلف مبارزاتی، سیاسی ،اجتماعی، فرهنگی، فکری و..بودن خود را بیان کرده اند اما در همین دوره سی ساله ظهور و حاکمیت هیولای ارتجاع مذهبی که از اعماق قرون و لجن زار تاریخ و جامعه ما سر بر آورده بود تا این بار تحت نام دین و مذهب و تقدس و.. توسط خودمان محصولات مفید و ارزشمندی که پس از قرنها تلاش و مبارزه بدست آورده بودم، یک جا در کیسه گشاد خود بریزد و همه چیز ما را به شکل زشت خویش در آورده و با محتوای متعفن و ضد انسانی مذهب زنگی کش پر کند، جا معه با ما نبرد خودچندین بار اظهار وجود کرده است .در سال 1357 بلافاصله با طرح شعار آزادی و دمکراسی و مطالبات دمکراتیک و حقوق پایه ای بخصوص توسط سازمانها، جریانات و افراد مترقی وگسترش آنها در سطحی وسیع، جامعه تشنه آزادی و پشرفت در مقابل ارتجاع حاکم و متحدینش قرار گرفت که نتیخه آن قطب بندی و آگاهی و رشد جامعه شد. پس از 3 سال نبرد روشنگرانه مسالمت آمیز سیاسی، اجتماعی، فکری و..با تحمل و صبر بسیاردربرابرشیادی، ستم کاری، جنایات و..رژیم حاکمی که با توجه به ماهیت تمامیت خواه و انحصاری و ارتجاعی و دیکتاتوری خود هیچگونه راه مسالمت آمیزی را باقی نگذاشته بود و تابعیت و پذیرشو حاکمیت کامل و محض ارتجاع مذهبی را از مردم به هر قیمت می خواست، جامعه تن به ذلت و نابودی و پذرش ارزشهای ضد انسانی هیولای مذهبی نداد و دست به مقاومت و نبرد مرگ و زندگی در تنها راه و شکل باقی ماند یعنی مقاومت مسلحانه برای دفاع از خویش و اظهار وجود و بودن در برابر ماشین سرکوب رژیم زد.و این نبرد با همه شکستها و پیروزیهاش، افت وخیزهایش ،تلخی و شکوهش، تا این رژیم با همین محتوای ضد تاریخی و ضد انسانیش پا بر جاست که متاسفانه هنوز هست همچنان شعله ور و روشن است.
گر چه پس از 3 دهه جهان ما وجامعه ما تغیرات شگرف و سر گیجه آور و بسیاری در همه زمینه ها کرده است و نسلها ی تازه ای پا به عرصه هستی گذاشته اند و به تبع آن و با توجه منطقی و هوشیارانه به شرایط و امکانات موجود داخلی و جهانی جامعه دست به حرکت می زند اما خواست و نبرد جامعه ما برای آزادی، ترقی، حقوق اولیه و پایه ای انسانی، زندگی بهتر و.. در برابر هیولای ولایت فقیه و نظام و ارزشهایش روشنتر، پابرجاتر وجدیتتر همچنان ادامه دارد و قیام اخیر مردم ایران در امتداد همین مسیرقابل دوام، فهم و ارزیابی است.
منوچهر مرعشی
17-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

عمیق تر شدن تضادها

نتیجه نمایش انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران خمینی زده عمیق تر وگسترده تر وپخته ترشدن تضادهای ریشه دار موجود اجتماعی در سطوح(تضاد جامعه با رژیم ،تضادهای داخلی رژیم و تضاد با جامعه جهانی و..)مختلف می باشد. گرچه همه کاندیداها پاره تن نظام ولایت فقیه بوده و هستند و هدفشان نیز حفظ نظام اسلامی خمینیستی بوده وهست چون همه در جرم و جنایایت سنگین تاریخی او و نظامش شریک بوده وهستند، گرچه ولی فقیه وستادش با تردستی و فریبکاری همه جناح ها را به قصد گرم کردن تنور انتخابات به میدان کشاند ، گرچه در این انتخابات عده ای خارجی و یا داخلی باز هم خود را آلوده به جنایات و فساد هیولای ا رتجاع مذهبی کردند، گر چه جامعه جوان با هوشیاری و در جهت نفی دیکتاتوری مذهبی از فرصت انتخابات بهره برداری خود را کرد، اماء در همین بازی مسخره انتخابات رژیم، باز هم روشن تر شد که هیولای ارتجاع مذهبی خمینیسم در عصرانفجار آگاهی و ارتباطات وجهانی شدن ظرفیت و تحمل هیچ گونه مسالمت و آشتی و صلح و آزادی را با مردم ایران و جهان ندارد وراه نجات طرد و نفی رژیم دیکتاتوری مذهب در تمامیت آن می باشداین که این تضاد آنتاگونیستی بین جامعه ای که خواستار ترقی و آزادی و تکامل است با رژیمی واپسگرا و ضد انسانی کی، چگونه، با چه شکل و ابزاری و نیروی سر انجام باید حل شود البته جای تا مل و سوال دارداما راهیست که جامعه ما باید برود و راه حلش را در مسیر نبرد همه جانبه با هیولا پیدا کند کما اینکه تا کنون چنین کرده است و از همان روز نخست قدرت یابی خمینیسم با آن به اشکال مختلف به مقابله پرداخته است. به هر حال عمیق تر شدن وگسترش تضادها با رژیم موقعی بهره می دهد که به سرنگونی آن و آزادی مردم منجر شود واین هوشیاری و همکاری وهمبستگی وجدیت مبارزاتی همه ما را می طلبد
منوچهر مرعشی
13-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

رهام کن


صدام نزن که می شکنم
نگام نکن که آب میشم
رهام کن برو بگذار برم
راه من وتو جداست زهم
منوچهر مرعشی
12-06-2009

بشکنه


بشکنه دستام که قلبت و شکستم
کوربشه چشمام که عشقت و ندیدم
خورد بشه پاهام که زیرپات گذاشتم
ببره زبونم که جواب دلت و ندادم
منوچهر مرعشی
12-06-2009

دل شکستن



نشکن دل کسی
خدا بدش میاد
دریا دلخور می شه
اشک آسمان در می یاد
آفتاب قهر می کنه
ماه دلگیر میشه
دست کم نگیر
دل شکستنو
اگه یک ذره آدم باشی
پشیمان میشه یک روزی
دلت جام خون میشه
چشمات میشه کاسه حسرت
میشی بیزار از خودت
سرت و سنگ میشکنه
یادت باشه
دل شکستن
خیلی بده
 
منوچهر مرعشی
11-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

جاری و جوان



سر انجام
سنگی سکوتم را شکست
چشمی شبم را پایان بخشید
لبخندی اشکم را بست
کلامی قلبم را گشود
نگاهی مرا ربود
قطره ای بغضم را ترکاند
صدای صیدم کرد
صنمی مسحورم کرد
عشقی محشورم کرد

من اکنون
روانم و جاری و جوان

منوچهر مرعشی
10-06-2009

زن



برای زن، موجود شگفتی که با وجود وشکوفایی انسانیش،به زندگی زیبای و معنی و دوام می بخشد


غنچه ها به گل روی تو لبخند می زنند
سبزه ها به شوق دیدن تو سرک می کشند
شاخه ها به عشق تو دست تکان می دهند
برگها با خبر نام تو برقص می آیند
آفتاب برای نوازش تو طلوع می کند
آسمان به احترام تو چتر می گشاید
دشتها زیر پای تو فرش می شوند
رنگین کمان ز تو رنگ می گیرد
توفان و خشم در تو آرام می گیرند
پرنده در دستان تو آشیانه می سازد
باغ در گذربوی تو شکفته می شود
جاده ها انتظار تو را بدوش می کشند
کوچه ها حضور تورا جشن می گیرند
با تو شهرها آشفته و شیفته و شادند
دلها بسوی تو پر می گشایند
قلبها برای توگشوده می شوند
عشق از تو می جوشد
دستها تو را می جویند
خسته با تو بر می خیزد
مهر از تو زاده می شود
محبت در تو لانه دارد
رویا با تو بپرواز می آید
خیال با تو خوش می شود
زمین گرد تو می گردد
زندگی با تو معنی می دهد
منوچهر مرعشی
09-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

آب را نشنیدی


منوچهر مرعشی
10-06-2009
آفتاب را ندیدی
آب را نشنیدی
دستهای سیب را لمس نکردی
سخن سوسن را نفهمیدی
بوسه ماه را نچشیدی

نه دیدی
نه شنیدی
نه حس کردی
نه فهمیدی

نه چشیدی
نه زمزمه های باد را
نه مفهوم ترانه را
نه اشاره شاعر را
نه حس هستی را
نه رقص برگ را
نه برق نگاه را
نه نقش پروانه را
نه پیراهن گل را
نه اشک شبنم را
نه پرواز اندیشه را
نه موسیقی قلب را
نه گامهای نت را
نه نگرانی نرگس را
نه تکاپوی دانه را
نه حاصل کار زنبور را
نه طعم رهایی را
نه مزه دوستی را

نه دیدی
نه شنیدی
نه حس کردی
نه فهمیدی
نه چشیدی

نه خود را
نه مرا
نه دیگری را
نه خدا را

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه



 
جاودانگی یعنی همراهی با هستی
رهایی یعنی دست در دست هستی
شادی یعنی رقصیدن با هستی
آرامش یعنی هماهنگی با هستی
خلسه یعنی گوش سپردن به هستی
لذت بردن یعنی آمیختن با هستی
خودیابی یعنی غرق شدن در هستی

عقربه ها



 
دستهای لرزان مرا
در دستهای مطمئن زمان گذاشتی
و عقربه ها را چرخاندی
تا بنفشه های بهار
تا چشمهای عسلی عشق
تا کوچه های شلوغ
تا آغوش آرامش
تا سفری بی پایان
منوچهر مرعشی
07-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

در امتداد



درامتداد شعر روشن روز
دستهای من شکوفه می دهد
درامتداد نغمه های شاد باران
دانه ها جوانه می شوند
درامتداد ترانه های دلنشین باد
غنچه ها خنده می شوند
درامتداد سرود ستبر سرو
آسمان بوسه می شود
درامتداد برق چشم تو
شب سحر می شود
درامتداد آواز پر راز آب
ساقه ها قد می کشند
درامتداد هستی تو
ترانه ای زاده می شود
درامتداد پیچ وتاب راه
من به تو می رسم
درامتداد طبل طپشهای قلبمان
رهاء می شویم
منوچهر مرعشی
06-06-2009

مژگان نور



سپپده با مژگان نور
آسمان را ز گرد شب
جاروب می کند
پرنده با نیزه آواز
قلب غصه را نشانه می رود
خوشه با وجود دانه
مرگ را می شکند
غنچه با کمان خنده
شادی را شکار می کند
گل با گسترش خویش
نسیم را معطر می کند
و تو
بر بالهای عشق
مرا به معراج می بری
منوچهر مرعشی
06-06-2009

۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

جوجه های زمان



جیک جیک کنان
جوجه های زمان
در جستجوی حقیقت و نان
در پی مادر روان
دانه های اشک را
بر می چینند
از دامن مکان
افتان و خیزان
طی می کنند طول پرسش طوفان
وعمق دره شب شبهه شک را
وسحر بر شاخه های سپیده
با شرآب آوازشان
بشارت روشنی می دهند و
صبح را سجده می کنند
جیک جیک کنان
جوجه های زمان
در پی مادر روان
منوچهر مرعشی
05-06-2009
این شعر با کمک از دوستی گرامی نوشته شد



کودکان نارنجی



پشت پنجره تنهای
ایستاده بر شانه های نگرانی
بر پرده تردید
انتظار باد را می کشیدم
آنگاه شکار شادی کودکان نارنجی شدم
که پایکوبان
دست در دست
باد و درختها و خیابانها و خانه ها
سوی من می آمدند
منوچهر مرعشی
05-06-2009