۱۳۹۵ فروردین ۷, شنبه

عقابها

عقاب ها عقاب ها عقاب ها
نگاه کن آسمان پر از عقاب است

آه اما
 درست لحظه اى که  عقاب ها مى رسند

او براى هميشه چشم ازجهان مى بندد

گويى بايد چنین مى شد

تا عقاب ها به پرواز درآيند

منوچهر مرعشى
26-03-2016

۱۳۹۵ فروردین ۱, یکشنبه

شعر زنده

:شعر بايد
 زنده باشد
زندگی ساز

شعر
 تنها حرف مرده
دستور خشک
يا خلق واژهٔ
نيست

شعر بايد
بیدار باشد
بيدارگر
نور باشد
روشنایی بخش

شعر بايد
بپرسد
شک برانگیز د
بر هم بريزد،
ويران کند
از نو بسازد
عصيان کند
آزاد سازد

شعر بايد
تازه باشد
عين باران
رعد باشد
دلگشا
بانگ باشد
آهنگ تغيير

شعر بايد
بى باک باشد
شيردل
بشورد
بر بى شعورى
جهل سوز
آگاهی دهنده

شعر بايد
برخيزد
بجنگد باپليدى ها

شعر بايد
از جنس عشق باشد
آبى آبى
به رنگ آفتاب
روشن روشن
شاد باشد
شعله افروز

شعر بايد
زبان زندگی باشد
در تمام لحظه ها

شعر
سر  برگريبان بردن
در لاک خود پوسيدن
زارى از زخم زمان
نيست

شعر
دل بستن
به تن ها
تنها نيست

شعر
افين مسکن
نابودى خود
هستى را هبچ پنداشتن
نيست

شعر بايد
زبان زندگی باشد
در تمام لحظه ها

منوچهر مرعشى
16-03-2016

۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

تازگى

کلمات فرسوده مى شوند
باران اما همیشه تاره است
باران را درياب نه 'باران

حرف ها  گاه تهى مى شوند
معنا اما همواره پر مى ماند
محتوا را پاس دار نه پوسته

عقايد گاه اوهامند
واقعيات اما هميشه قابل اتکاء
روشنايى را پرستش کن نه باورها

خدا حتی گاه خيالى خطاست
تو اما در گذر زمان
خورشيد خويش را برافروز

 زندان  ناپيدا ى ذهن
زندگی سوز است
 بيا با غافله هستى همراه شو

ماندن در زمان
فرسايش جان است،
به لحظه جاويد جان بسپار

دندان کينه
زهرآگين است
شراب عشق را سرکش

آتش خشم
هستى ات راخاکستر مى کند
آرامش يقين را نوش کن

هراس ترس
 آروزه ها را  مى دهد بر باد
بى باک بر لب هستى بوسه زن

گرداب يأس
روشناى را مى بلعد
بر برج نورانى اميد خانه ساز

سکوت سکو ن
هيچ می زايد و پوچ می پرورد
همچون،آب ز زندگی بخوان

سکوت  سرشار
پر از غوغاى زندگيست
خموش باش
و دل بسپار به سخن زندگى

منوچهر مرعشى
16-03-2016

۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

خوش آمدید از سالخورده مردى براى نوزادى که چند لحظه پيش ديده به جهان گشود

خوش آمدید به این جهان دوستان
این شما و این هستی و این زمان
فرصت3شماره
از آغاز تا پایان
یک ،دو،سه

از زندگى ترانه بساز
با بدی نساز
اندیشه به خورشید بسپار
در تیرگی نمان
دل به رهایی ده
در بند بندگی نباش
زیبایی را ستایش گر باش
ز زشتی بگریز
راستی بکار
دروغ را دور بریز
طالب عدل باش
با ظلم مساز

دوست،دوستان خوش آمدید
این تو و این میدان زندگی
 در بگشای بروی شادی
غم ز خانه برون کن
شعله عشق بر افروز
شمشیر کور کینه غلاف کن
دیگری را چو خود بدان
از بیگانگی با خود حذر کن
جمع را به خود بیفزا
خود را جمع کن
خوب خود را عيان کن

بشتاب به قلب زندگی
ز بار امانت نگریز
شب را به شعله بکش
تسلیم یاس نشو
در دروشتی زمان پایدار بمان
از سختی زندگى مگریز


دیده به دور دستها بدوز
از رنجهای پیش رو نترس
دل به لحظه هابسپار
در هستى  بيکران جارى شو

جان به جاودانگی بسپار
ز مرگ حيات بخش نترس


اما چشم بگشا وباش هوشيار
بى شک در مسير زندگی
انسان نماى سيه کار بسيار
تو اما در همه حال انسان بمان

منوچهر  مرعشى
4-3-2016

۱۳۹۴ اسفند ۱۵, شنبه

حکومت اسلامى ....12

تا اينجا اشاره اى بسیار کلى به دين اسلام،  و تعدادی از مذاهب اسلامی شد برای داشتن یک تصویر کلى.  علاقه مندان به اطلاعات وشناخت بيشتر وبهتر مى دانند هزاران منبع در دسترس  است.
درضمن، برداشت ودريافت های گوناگون ى هم از اسلام وجود داشته و دارد که هر کدام قابل توجه است مثل تصوف که برداشتى آزادنه و بردبارانه و انسان دوستانه  و شادمانه و شاعرانه، وعارفانه از دين بدست داده  و مى دهد و با پپوند دادن دين با هستى بى کران دين را  از محدوديت  و انجماد و خشکی و تحجر.... . می رهاند و همه مرزها ى محدود کننده  را در  می نوردد  و انسان را رها کرده تا خود به هزار طريق با عالم و جان هستى پیوند بزند و در اين را گاه چنان بى باک عمل مى کند  که  حتى اگر پيامبر ى به عظمت موسى هم بخواهد مانع ارتباط مستقیم چوپانى به زبان و  طريق  و حد  شناخت خودش با خداى خویش  شود آن پيامبر هر که  می خواهد باشد آن را مانع پيوند انسان با هستى دانسته، و او را کنار مى زند    موسى وشبان مولوى را نگاه کنيد.  .و..


برداشت های مدرن و تحولگراو مترقی هم وجود دارد، که معتقدند مى تواند جهت تلاش براى تکامل جامعه و فرد اسلام را راهنماى عمل قرار داد و با کمک آخرين دستاورهاى علمى ومبارزاتى حاصل کا ر بشر و بروز کردن دين که ظرفيت و پتانسیل  آن را دارد  مى تواند از طريق راهنمای هاى کلى دين و تلاش حداکثر و همه جانبه،  به جامعه بى طبقه  و  حقوق بشر،  و آزادی و حاکمیت مردم  و رشد  و شکوفايى شايسته فردى و جمعى و.... رسيد ....ه

ضرورت نقد دین اسلام

برای ما وجوامع اسلامی و جامعه جهانی هیچ گاه به اندازه امروز نقد دین اسلام تا این اندازه ضرورت حتمى و فورى نداشته است.

اين همه جنگ وجنایت وجهل و جور  البته که بطور واقعی ريشه در فقر و استثمارو استحمار هزاره ها دارد و تنها علتش افيون نهفته در دين نيست، اين ساده نگرىهخ و يا گم راه کردن است اگر اين همه را در یک علت جستجو کنیم دين درند ه و مسخ کننده و  فروبرند ه و ضد انسانی  خود محصول روابط ومناسبات غير انسانی وضع موجود است .

ولی با اين همه ضرورت عميق و همه جانبه و  جسورانه و عقلانی و منصفانه و دقیق و ريشه ای دين اسلام در این شرایط جای خاصی دارد که به هیچ عنوان نبايد و نمى توان از آن صرف نظر کرد.


ضرورت محدود و محار کردن دين

اهمیت تقدم نقد دین  بر هر نقد ديگرى بطورکلی واسلام بطور خاص به دليل دخالت نامحدود دین  در همه شئونات زندگی انسان است از تولد تا مرگ وتا پس از مرگ همه روز ه و همه جا و با همه کس کار دارد. دين  همه حقیقت را نزد خود  و خود را حقیقت محض می داند و انسان را مطيع فرمان بردار با ايمان بى شک و بى  پرسش  مى خواهد واين  آن چیزی است که باذات انسان کنجکاو  و پرسشگر صاحب عقل واراده. و قدرت شناخت در تناقظ است

شخصی و بى واسطه کردن دين

دکا ن دين و رمالان دين فروش را  در هر لباس و شکل و در هر مکان و زمانى که باشند با يد در يک پروسه، کار روشنگرانه و آگاهی بخش به ورشکستگی کشانده ودين ومذهب وعقيد و هر باورى از اين نوع را امرى خصوصی وفردى تلقى کرد که نيازى به واسطه های فريبکار و مفتخور ندارد

تقدس زدایی از دين و مذهب و عقيده و ایدولوژی و باور و مکتب و انديشه و هرچه از اين نوع

حربه تقدس، و خدا و آسمانى و روحانى و ..را باید از دست شيادان بى کاره زالوصفت گرفته وبجای آن حقیقت و  آزادى و حقوق انسان  و حيات و هستى  و...را قرارداد

انسان آزاد مختار صاحب اراده و عقل خلق شده و ذاتا از خصوصيات ويژه اى برخوردار است که این موجود را از ديگر موجودات متمایز می کند  و انسان بدون آزادی و اراده و عقل و شناخت و آگاهى و دانش  نمى تواند به انسانيت خويش تحقق بخشد  پس هیچ چیز وهيج کس حتى خداى ساخته ذهن بيمار بشر با همه تقدوسات و مقدسينش هم نه می تواند و نه بايد مانع به حضور رسيدن پتانسيل نهفته در هر انسان شود.  بخاطر رشد وشکوفائی آزاد وطبيعى و حقيقى و اصيل انسانى باید هرگونه موانع سر راه را حتى اگر در هزار توى تقدس  ودر طول قرن ها ریشه داشته باشد را باید شجاعانه و وعاقلانه و انقلابی کنار زد و بهايه آنرا به هر قيمت پرداخت در غير اينصورت با کمال تاسف، فرد و جامعه در جا خواهند زد  و در دايره جهل و فقر و کشتار، و عقب ماندگی  همه جانبه و خلاصه در فاز مادون انسانی باقى خواهيم ماند.   ن
مبنا قراردادن حقوق بشر، در روابط ومناسبات اجتماعی بجای هر چيز ديگري از جمله دين
هر انسان در نوع خود بى نظير و خاص است و به همين نسبت ارزشمند ومتفاوت و ويژه  و زيبا ست هيچ کس و هيچ چيز حق نفى ديگر ى را ندارد  نه به بهانه ونام دين عقيده رنگ نژاد، ملیت،. طبقه، و....تحت هیچ عنوان وبرچسبى '
هخما به عنوان انسان در فضای پذيرش ودوستی وهمدلی وهمکاری وهمراهي وهمبستگی و
 مى توانيم مسائل مان را حل کنیم و بطور  فردی واجتماعی به شکوفایی و شادى و سازندگى و رهايى و يگانگى و وحدت با خود با ديگر ى و با کل هستى برسيم و در اين مسير  است که فرد و جمع  ظرفيت درون خود را  همچو گل شکوفا مى کند وچون دانه اى در در دل خاک  انگاه که در معرض نور و باران قرار گرفته  سرانجام به درختى تناور تبدیل شده و ثمر مى دهد.
انسان را در متن هستى بايد به تماشا نشست و انسانى اين چنين  در محدوده هيچ دين و عقیده و مکتب و اندیشه ای نمى گنجد، هستى بى انتهای  با شکوه و عظمت و پيچديدگها و جهان های پيدا و پنهانش از محدده ذهن ما و محصولات ذهنى ما بسا بسا فراتر است. بنابراین هر کس در هر زمان مى تواند با باورهاي خود خوش باشد اما هستى را نمى در قالب هيچ ذهن و دين و مذهب و انديشه ای ريخت و .و محدود کرد.