۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

همسایه خدا


تو،
با بوی گل شب بو
در هوای ما پراکنده ای
تو،
با باد شبانه
بر سر زمین دست می نوازی
تو،
با ماه خرامان
به گردش شبانه ای
تو،
با ستاره های سوزان
گرم گفتگوی
تو،
از کهکشانی با پای پیاده
می روی به کهکشانی
تو،
همسایه دیوار به دیوار
شب خدایی

بنگر،
این کور دلان مرده درخود
این کرمهای تاریکی
در این شب شیطان
درمیان اجساد
پی تو می گردند

منوچهر مرعشی
13-04-2009

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دوست عزیز و گرامی
شعر همسایه خدا در این دنیای آشفته بازار و سرگردانی و بی اعتمادی با دستان بلند ومحتشم شعر شما. ما را به سوی روزهایی تا کهکشان دور و عمق کاءنات تا انفجار نور سوق می دهد
آهنگ شعر. سرود مرغک تنها و زیبایی شعر سکوت میخک زیبا
وجدان بیدار شعرتان می گوید که بیایید به اشک خویش بشوییم آسمان ها را ز خون و به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
به امید لحظه های ناب و پدیدار شدن غنچه های گمگشته در شاخسار خمیده امان
در وجدان انسانها و تبلور بغض و شکفتن شعله در افکار مان
پایدار و پیروز در راه خدایی تان

زری گفت...

سلام منوچهر جان ! این شعر قشنگی است . ادامه بده !