۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

از فلات ایران

منوچهر مرعشی 28-11 -2008 -

باد آمده بود
بغض کرده با موی پریشان
پرسیدم ز او:
خشمگینی؟
چه دیدی؟
چه شنیدی؟
ازکجا می آی؟
مشت پر توفانش را
کوبید بردرو دیوار
فریاد بر آورد:
از فلات ایران
http://manouchehrmarashi

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

برای الهام بانو پیامبر شعر


منوچهر مرعشی

26-11-2008


سر بزن

بازم بیا به من سر بزن

همیشه بیا به من سر بزن

وقت یا که بی وقت

از راه یا که بیراه

هر جور شده بیا

همیشه دلتنگتم

دردلم و روت باز می ذارم

همیشه منتظر شنیدن صدای پاهاتم

همیشه چشم براتم

اگه اومدی و بسته بود چشمام

بیا حتما به خوابم

خونه را جارو می زنم

گلدونا را آب می دم

باغچه را بیدار می کنم

درا را چار طاق وا میکنم

اگر نباشم برات علامت می ذارم

وقتی می آی خیلی خیلی شادم

هر جور بیای صفا تو

شاد یا که غمگین

تند یا پاورچین

آخه اینو خوب میدونم

وقتی میای همیشه

حرف تازه ای داری

برای گفتن

بیا اگر نیای

کزمی کنم فرو می رم می میرم

نمی دونی چقدر دوست دارم؟

باید بگم بیشتر از جونم

تو منو احیا می کنی

تو منو به خودم می رسونی

می دونم اگه من بخوام

تو من و تنها نمی ذاری

تو بی نهایت با وفا

حتا اگه دست وپات نباشه می آی

وبا سر در می زنی

تو آنقدر خوبی که حدی نداری

نمی خوام تورا بسنجم با این ترازوها

تو کجا اینها کجا؟

بذاراینها هر چه می خوان بگن بگن

نمی شه گفت چقدر تو زیبای

آنقدر که من همیشه از دیدنت حیرت میکنم

همیشه بیا به من سر بزن

وقت یا که بی وقت

از راه یا که بیراه

هر جور شده بیا

از خواب یک پرنده

با دست زرد پاییز

از راه کوچه باغها

همراه با مهتاب

از دست یک ستاره

با گرمی نگاه آفتاب

با یک چشم خندان

ازلای ابرهای پاره پاره

از قلبهای ویران

با کلمات زنده

با چرخش یک سیب سرخ بر شاخه

با یاد دیدن یک عکس قد یمی

در قابی کهنه و شکسته

ازدرد زخمی کهنه

با نشانهای بجا مانده

از اعماق قرون تیره

همراه با صدای زنجیر و تازیانه

با خاطرات تاریخ

از سفرهای خالی

انگار همه جا هستی حاضری

اگر بازم بگم چطور بیا

می شه یه عالمه

میترسم خسته ات بکنم

خودت بهتر می دونی

کی بیای چطور بیای

عزیزم، جان من بیا

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

گنده گویی های یک کوتوله

منوچهر مرعشی

در اینکه احمدی نژاد محصول نظامی است که خمینی موسس و تئوریسین آن بود، شک نباید کرد، مجموع ویژگیهای ارتجاع مذهبی در او متبلور است: ریا، دروغ، جهل، کینه توزی، سرکوبگری، جنایت، گنده گویی، پنهان شدن پشت پرده دین و مذهب، عوامفریبی و ...و... .خلاصه عصاره خمینیسم بعد از بیش از یک ربع قرن حاکمیت می باشد و بدرستی می تواند ادعا کند ادامه دهنده راه اوست. اما آنجا که احمدی نژآد می خواهد ادای خمینی را در بیاورد بسیار مضحک و زننده می شود.

خمینی و خمینیسم محصول شرایطی خاص

در یک شرایط خاص تاریخی داخلی و بین المللی، خمینی پس از عمری گوشه نشینی، با هوشیاری و با تشخیص درست موقعیت سوار برموجی شد که خود نقشی در ایجاد آن نداشت، و فرصت طلبانه، ایران ما را ربود و در جیب گشاد خود گذاشت.

انقلابی که در سال 1917 در روسیه تزاری عقب افتاده نیمه فئودالی رخ داد واین کشور را تبدیل به ابر قدرت جمهوری سوسیالیستی شوروی کرد چون موجی تقریبا سراسر دنیا را تحت تاثیر همه جانبه خود قرار داد و امید هایی در دلها برای ایجاد دنیای دیگر با روابط و مناسبات انسانی و غیر استثماری ایجاد کرده بود، به دلایل مختلف و از جمله مهمترین آنها سر بریدن آزادی در قلب کشور سوسیالیستی دیکتاتوری حزبی فساد اداری مقابله قطب سرمایه داری جهانی و.. در سالهای بعد از 1970 این جمهوری جوان بسرعت به دوران پوسیدگی و پیری خود رسیده بود، و گورباچف با برنامه های مانند پروستریکا از درون کشور شوراها، مرگ سوسیالیست موجود را به گوش جهانیان رساند. و این البته کم چیزی نبود. به دنبال آن موجی عظیم از سرخوردگی و البته بازبینی و تفکر و جستجوی راهای دیگربرای سعادت و رستگاری را در سطح جهانی ایجاد کرد. به هرحال سوسیالیست موجود دیگر انگیزه ای برای جنبش و تحول ایجاد نمی کرد، بلکه موجب افول آنها شده بود.

در سطح منطقه، ما نیز جنبش های ناسیونالیستی خودمان و عربی پس از حرکتی گذار ( مصدق، جمال عبدالناصر در مصر، احزاب بعثی سوریه، عراق و ...) به شکست رسیدند.

در داخل بعد از کودتا و کنار زدن مصدق، گرچه مخالفت با شاه ودکتاتوری وابسته ادامه می یابد،( نه تنها در سطح روشنفکری وسیاسی و ... بلکه منجر به ایجاد جنبش مسلحانه و تشکیل سازمانهایی چون مجاهدین و فدائیان می شود،) اما بر هرحال شاه و ساواک و ارتش بودند که حکم می راندند و فضا، فضای اختناق و سرکوب و استبداد بود و خمینی که چون عنکبوت در گوشه ای از عراق مشغول تار تنیدن بود تا طعمه را به تور بیاندازد، آنقدر هوشیار بود که این شرایط را زیر نظر داشته باشد ؛ سرخوردگی جهانی از سوسیالیست موجود، شکست جنبشهای ناسیونالیستی، دیکتاتوری پلیس، نظامی ، سلطنتی و سرکوب شدن شدید همه جنبشهای مترقی و روشنفکری و آزادی خواهی در داخل ایران، ...

و دراین میان شبکه مساجد و آخوندهای ریز و درشت مفت خور، و فرصت طب، لشکریان خمینی حاضر و سالم و ... زیر سایه اعلیحضرت شاهنشاه آریا مهر جولان می دادند، و با شیادی بوسیله مذهب و دین و ... بر قلب و اندیشه عوام حکم می راندند و خمینی در نجف خانه عنکبوتی ولایت فقیه را آهسته و زیر آبی بنا می نهاد. آزادی خواهان ایران که از همه نظر تحت فشار بودند اما دست از مبارزه و خواست خود برنمی داشتند و این البته داشت همه گیر می شد و خبرها به گوش جهانیان نیز می رسید...

آمریکا که در این زمان، گرداننده اصلی خارجی رژیم استبدادی سلطنتی بود، با روی کار آمدن کارتر دمکرات، برای جلوگیری از انفجار و رادیکالیسم موجود در جامعه استبداد زده ایرانی، با طرح حقوق بشر و آزادی، باعث می شود کمی در دیگ اختناق کنار زده شود و همین کافی بود تا خشم و نارضایتی فرو خورده مردم به هر بهانه ای فوران کند . جنبش تقریبا خود جوش مردم راه افتاد و چون بهمنی بزرگ و بزرگتر می شد . فرصت از آسمان غرب به خمینی تقدیم می شود و بی تردید در یک سازش و هماهنگی با خمینی، ابتدا او را در مطبوعات مطرح و بزرگ و رهبر می کنند و سپس قدرت را به او منتقل می کنند و با سلام و صلوات و حفاظت در حالی که هنوز دولت به اصطلاح قانونی بختیار بر سرکار بود، با هواپیمای ایر فرانس وارد ایران می شود، و برموجی از احساسات مذهبی، آزادی خواهی، ضد امپریالیستی و ... سوار می شود و خدایی می کند.

بی شک در لحظه پا گذاشتن این دیو فرشته نما بر خاک ایران، این سرزمین با تمام تاریخ چند هزار ساله اش با همه بزرگانش و عزیزانش، همه در این لحظه خون گریستند. چرا که خوب می دانستند در پس این شور و شوق و عشق سطحی مردم و در پس آن چهره به ظاهر روحانی و پیر،چه کابوس و چه هیولای خون آشامی خفته است که می رود تا بیدار شود و ویران کند.... تاریخ ما از همان لحظه وارد دوران دیگری شد، زخمی عمیق بر تن و جان هستی ما وارد شد که هنوز باز و خون چکان است..

حافظ در آن لحظه شاید غم انگیزترین غزلش را برای همه عاشقان و آزادگان و شادی طلب سرود... و خاک ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب بخود لرزید، و همه خونهای ریخته دست جهل و کینه و ستم و تفرقه و فقر... دوباره جوشیدند، و همه مبارزان تاریخ ما همراه با بزرگان انسانی ما به تحرک در آمدند.. و آن لحظه هنوز تمام نشده است. بگذریم کمی از موضوع خارج شدم.

به هرحال در چنین بستری بود که خمینی مطرح می شود، ظهور می کند، حاکم می شود، خدائی می کند و خمینی می شود، خمینیسم.

دوران جدید، انسانهای متفاوت، ارزشهای نوین

گرچه هنوز آخوند ها حاکم هستند آن شرایط و دوران اما عوض شده. در این عمر کوتاه، چنان تغییراتی در سطح جهانی رخ داده است که واقعا گاه من حیرت می کنم، تغییراتی که هر کدام با خود مجموعه ای از تحولات را به همراه آوردند . و جامعه انسانی همچنان دارد در مسیر پر پیج و خم خود علی رغم همه سختیها و موانع به پیش می رود. همه انسانها دارند به هم نزدیک و با هم یگانه می شوند ما داریم به اصل انسانی خود نزدیک و نزدیک تر می شویم ...

اما در سطح داخلی به عیان می توان دید که ایران در آستانه یک تولد دوباره قرار دارد ، با همه سیاهی و تباهی و فقر و رذالتی که به علت عمده حاکمیت ارتجاع مذهبی نصیب جامعه و مردم و فرهنگ ما شده است اما بی تردید این مردم، مردم سال 1357 نیستند، اینها درد زایمان است، ایران دارد دوباره متولد می شود، آزادی خواهی، جهل زدایی، کنار گذاشتن ارتجاع مذهبی در همه زمینه ها ، حقیقت جویی، بازبینی همه جانبه تاریخی ، سیاسی ، فرهنگی، اخلاقی ، مذهبی و ادبی و ... خودیابی، بخود آمدن، کشف ارزش و حق انسانی هر فرد و .... اینها حالا دارد اجتماعی و همه گیر می شود، دارد تبدیل به مقولات آشنا، خواستنی، ضروری، پراهمیت و ...می شود.

گویی طوفانی از آگاهی و تجربه و اطلاعات و ... دارد انسانها را به زیر یک سقف می راند، تا همدیگر را ببینند، بشناسند، احساس کنند، دوست بدارند، بخود آیند، به یگانگی با خود و با دیگر همنوعان برسند...در چنین دورانی

گنده گویی های عصاره ارتجاع مذهبی احمدی نژاد بیش از هر چیز مسخره ومشمئز کننده است.


۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

غنچه




منوچهر مرعشی

19-11-2008


غنچه ای در معبر باد

لب بگشود

وگل شد

در گلوی باد

زیبایی را سرود

بر سر راه

جلوه گر شد

بهر عابران،

به زبان گلها ،

سخن می راند

او با حرفش یکی بود

زیبا بود عین گفته اش

قاطع با هستیش

گفت زیبایی هست

وبرسر حرف خویش

چندان پای فشرد

تا پرپر شد


۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

پاییز


منوچهر مرعشی

16-11-2008


باز از راه می رسد پاییز

با خبرهای غم انگیز

بر سر شهروبیابان،گوی

دستی، می فشاند گرد زردی

آسمان میگردد حالی به حالی

گاه آفتابی گاه بارانی

ناگهان سیلی می نوازد باد

بر گوش درختان

ریزش برگهای زرد ولرزان

همچوباران

آشیانه های خالی میگردد عیان

بر سر شاخه های وحشتزده وعریان

خش خش گامهای خشک

خبرازسرمای سنگین زمستان می دهد

غم در می زند

آهنگهای زرد پاییزی سر می رسند

دراین میان

کسی می پرسد ز من با آهستگی:

توشه ای بهر زمستان برداشته ای؟