۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

گرد شب


میروم صورت ماه و
ازگرد شب پاک کنم

میروم با ستاره ها
به دیدن مزرعه های کهکشان

میروم با هلال ماه
شب زمین و شخم بزنم

میروم سپیده را
از دل شب رها ء کنم

میرم از باغ روز
خوشه های نور بچینم

میرم دستهام و
تو دست خورشید بگذارم

میرم با رنگین کمان
بازی کنم

میرم سر
به سقف آسمانها بزنم

اگر همسفری
بیا بریم

منوچهر مرعشی
31-03-2009

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دوست عزیز وشاعر
گرد شب. نوازشگر لحظه های رقص دلتنگی مان و اعتماد به واقعیتهای پنهان در پشت لبخندمان و ندای آزادی و عشق برای محکومین به زندگی در دشتهای سبز بهشتی و بدون عشق می باشد.
این شعر لبخند خورشید به ما گرسنگان نور! وآواز لحظه وجد برای رنج و درد زنجیرهایمان و پرواز بسوی آزادی انسانیت!زندگی!عشق...
به امید لبخند انسانیت

همیشه شعر هایتان بارانی و وجد آور

صهبا گفت...

شاعر گرامی
شعر شما از شامگاه شب و از سلام صبح
و جاده ای به سوی مهربانی . عشق. ..
و صفا و ساده گی دلهاست
با این شعر پرواز را به خاطر می سپاریم و آزادی را در قلبمان به پرواز و کبوترهای سفید شهر مان را
به اهتزاز
دوست دارم شعرتان را و پرواز شبنم آن را