۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

به احترام مرگ - 2


منوچهر مرعشی
28-02-2009
بنظر من مرگ تنها جان پلیدان را می گیرد و از دیگران جسم را، مرگ جان هیچ کس و هیچ چیز را(حتی اشیاء را چرا که آنها هم روح و جان خاص خود را دارند گر چه در تعریف ما نگنجد این تعاریف ساخته ماست ...) نمی گیرد بلکه تا آنجا که به آدمی و محدده اختیار آگاهی و آزادی او بر می گردد بستگی به انتخاب و چگونگی زندگی کردن او جان را در جهان هستی به شکل و مداری عالیتر می رساند. مرگ هولناک، سخت،کریه، و... نیست ،الا برای پلیدان.
این تبلیغ مرگ نیست بنظر من هر انسانی که پا به جهان ما می گذارد حق، ارزش و شایستگی آن را دارد که عمری طولانی همراه با رفاه و آسایش و شکوفائ و... داشته باشد و چنیین باد. این توصیفی و احترامی و قدر دانی و.. ازنقش و اهمیت و ارزش مرگ در زندگی ماست است .

کودکی شادی کنان
دست در دست مرگ
می رود به شهر شکولات شاید

مرگ
دوستی قدیمی را
با مهربانی در آغوش می کشد

مرگ
پیشانی مادری آزرده و بیمار را
می بوسد

مرگ
سالخورده مردی را
با صندلی چرخدارش بگردش می برد

مرگ دارد
با احترام
جمعی را به آن سو راهنمائ می کند

مرگ دارد
برای گل پژمرده ای
نیلبک می نوازد

مرگ دارد
درد بی درمانی را
درمان می کند

مرگ دارد
راه بسته ای را می گشاید

مرگ
گرم گفتگو با رزمنده دلیری
از پل رنگین کمان رد می شود

مرگ دارد
ابری را باران میکند

مرگ دارد
ازکرمی پروانه می سازد

مرگ دارد
بر مزار سنگ تی پاخورده ای میگرید

مرگ دارد
از دانه ای
ریشه و شاخه و برگ ومیوه و دانه هامی سازد

مرگ زشت نیست
مرگ اصلا داس و تیغ و دشنه و تفنگ و... ندارد
مرگ قلبی دارد عاشقتراز قلب مادر
مرگ صورتی دارد از ماه بهتر
چشمی دارد ز چشم ما بیناتر

مرگ قاصدکیست از دنیای دگر
مرگ دائم شعر می سراید، می نوازد
آواز می خواند ،می رقصد
دگر گون می کند، می سازد ..
بی مرگ ما در جسم خود می گندیم
بیاییم گاه گاهی
جور دیگر به مرگ بیندیشیم



هیچ نظری موجود نیست: