۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

جاری و جوان



سر انجام
سنگی سکوتم را شکست
چشمی شبم را پایان بخشید
لبخندی اشکم را بست
کلامی قلبم را گشود
نگاهی مرا ربود
قطره ای بغضم را ترکاند
صدای صیدم کرد
صنمی مسحورم کرد
عشقی محشورم کرد

من اکنون
روانم و جاری و جوان

منوچهر مرعشی
10-06-2009

۱ نظر:

هستی گفت...

سلام شاعر عزیز
عشق در این شعر با للطافت و حرمت و پاکی رسم شده
خورشید در این شعر زنده به عشق است
کاربرد واژه های شعر خلوت خاموش آدمی
را بیان نموده
.........شعر کوتاه &ولی نگاه عمیق و
مانده گار در یاد هایمان خواهد درخشید
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
رقص عطر گل یخ را با باد
.........
.......
همه را می بینم
می شنوم
به یاد فریدون مشیری در &جاری و جوان&