۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

پرم از

قرنها دیکتاری، بی عدالتی، بی حقوقی، بی قانونی، استعمار، اسثمار، فقر،جهل ،خرافه و..
ما را( فرد و جمع) دچار انبوهی از مسائل و مشکلات کرده است . قبل از هر چیز باید این واقعیت هر چند تلخ و سنگین را خوب دید و به آن اعتراف کرد و از خواب خوش بیدار شد. سپس دست در دست، شانه به شانه، پا به پا، با دوستی ،تفاهم وپذیرش یکدیگر و با فرعی و اصلی کردن تضادها عاقلاانه و عشقانه و جانانه و مسولانه و علمی و عملی حول درد مشترکمان گردآییم و آن را به همت عالی خودمان حل کنیم . ورنه لاف زدن و زاری و تفرقه و نفی و بی عملی و حرافی محظ و بی مسولیتی و به انتظار غیره و معجره نشتن و تن دادن و ... مشکلی را حل نخواهد کرد.دردها بسی بسیار از گذشته تا حال. تاریخ سرزمین مردم ایران تا امروز بخصوص با حاکمیت سیاه ارتجاع مذهبی پر از درد است اما باید کاری در جهت رفع درد کرد...

پرم از حرفهای نگفته
پرم از فریادهای فرو خورده
پرم از زخمهای کهنه
پرم از کینه و عقده
پرم از خشمهای در بسته

بازکن پنجره ای رو به باغ
نیشتری بر دمله چرکین زن
برسان نوشدارو را
پر کن جامم را
ز شراب عشق
بستان ز من کینه ام را
پتکی کوب بر دیوار جدائ ها
سنگ سر راه را بردار
آبی بر آر از سینه چا
نقبی در دل خاک
باز کن قفل سکوت
لب بگشا
غزلی بسرا
دل انگیزسازی بنواز

پرم از گلهای نشکفته پرپر
پرم از دار و درفش
پرم از بالهای شکسته
پرم از دست و پاهای بسته
پرم از خانه های ویران
پرم از اجاقهای خاموش
پرم از قلبهای شکسته
پرم از پروانه های گر گرفته
پرم از روانهای پریشان
پرم از درد جدائ ها
پرم از دوری و غربت
پرم از رنج برادر
پرم ازپرپرشدن خواهر
پرم از سوختن مادر
پرم از سنگینی بار پدر

برخیز،
سنگی بزن بر شیشه جادوگر
پرواز پرنده را بیادش آور
و جایگاه رفیع انسان را در هستی
بر دار چوبی
بکوب بر طبل جنبش
شیپوری بزن در گوش آدم
زین کن و هی کن اسب کهر را
همچو رودی بخروش،بپیش
شیر دل باش در این جنگل وحشت
نوری بفشان بر خیمه تاریکی
آتش افروز در دل کوهستان
با شمشیر روشنای، پرده شب را بشکا ف

پرم از خواسته های حقه
پرم از آرزوهای نرسیده
پرم از رویا ها ی نیمه کاره
پرم از انقلابهای شکسته، بغارت رفته
پرم از از جا پای استعمار، بیگانه
پر پشتم از زخم دشنه
پرم از ویرانه های بجا مانده
پرم از قایقهای شکسته
پرم از اجساد غرق شده
پرم از خونهای بنا حق ریخته
پرم از درد زمانه

بنما راهی
بر افروز شمعی
بگشا بن بستی
بنشان بر لبم لبخندی
دستم گیر به دوستی
بزن بر شانه ام دستی
برویم پا بپا در این را
بدهیم زیراین بار شانه را
بشویم کمک کار
بیا با هم، به سر انجام برسانیم این کارزار

هیچ نظری موجود نیست: