۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

صدای صبح



شاید اگررویا نبود
پرنده خیال پر نمی کشید
شاید اگر سکوت سنگ نبود
فریاد فغان سر نمی داد
شاید اگرغم نیزار نبود
قمری نمی خواند
شایداگرپیام قاصدک نبود
باد نمی وزید
شایداگردلخوشی کودکی سیاه نبود
برف نمی بارید
شاید اگرمستی بلبل نبود
تاک خوشه نمی داد

شایداگر بغض ابر نبود
باران اشک نمی بارید
شاید اگر نوازش آفتاب نبود
نهاله قد نمی کشید
شاید اگرمهربانی خاک نبود
دانه خود نمی نمود

شاید اگرچشمهای تو نبود
من طعم عشق را نمی چشیدم
شاید اگرسرراهم سبز نمی شدی
من خشک می شدم
شاید اگرعزم تو نبود
رزم را فراموش می کردم
شاید اگرخندهای تو نبود
شادی را گم میکردم
شاید اگرتورا نمی دیدم
چشمهایم بسته می ماند

شاید اگرصدای صبح نبود
دلی بیدار نمی شد
27-07-2009
منوچهر مرعشی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بر گلستان شعر @صدای صبح @
در این دنیایی که همه دیوارند و امیدی برای رهایی نیست . شعر صدای صبح بی آلایش در قلبم چنباتمه زد و گفت^ روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و روزی که هر حرف .زیبا و مثل شعر شما نوای رهایی.
لطافت در این شعر زیبا مانند پیراهنی از برگ گل می باشد . و از سنگ آیینه می سازد و هزاران زیبایی دیگر و...................
همیشه شعرهایتان مانند گلدانی مهربان ساقه های بیروح و ماهی@ نفسهای ما را سیراب کند.
شاعر عزیز پایدار و موفق باشی.
خورشید شعرت هم پایدار