۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

آمده ام



ستاره چین آمده ام
ز دشت شب فلات پیر
آمده ام غزل درو کنم
ز سینه سوخته سینه سرخ
آمده ام ترانه جمع کنم
ز تربت پاک تازه خواهرم
آمده ام نور درو کنم
ز چشم گشوده سیاه سرخ گلم

آمدهام که زیر و رو کنم
بساط دیر پای سیاه جور دیو
آمده ام پای نبرد
گر برود سرم
ترک میدان نکنم
آمده ام سد سکوت بشکنم
امده ام ظلم بزیر کشم
آمده ام شکار شب

از رهی سخت و دور
دوان دوان نفس زنان
خسته جان و خون فشان
پس از عبور از زمان
از خود و این وآن
هزار زخم بر سر و تنم
ولی
روشن وشعله ور آمده ام
 
منوچهر مرعشی
11-07-2009

هیچ نظری موجود نیست: