۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

ګم شده


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در دست با د

لای شبدرها

در باغچه خانه

پشت جالیزار همسایه

بر لب پرخند شکوفه

در چشمه بنفشه

در نقش پر پروانه

در زنبیل انګور

در خون انار


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در عطر نسیم

در بوی بهار

در پرواز پرستوها

در لانه ګنجشکها

در همدلی لک لک ها

در تلاش زنبورها

در تردد مورچه ها

در شرم شبنم


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در حظور آرزوها

در همراهی خاطرات

در تاریک خانه ذهن

در شیار زخمهای عاطفه ها

در انبار خواسته ها

در جای پای زمان


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در این سوی جهان

در آن سوی جهان

در اینجا که هستم

در آنجا که نیستم

در هر کجا که می توانم


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در طپش عشق

در مهر مادر

در دستان پدر

در سوز دل خواهر

دور سفره جمعی

در ګل زنده قالی

در بوی نان تازه


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


در صدای زنګ مدرسه

در دستبرد زدن به باغها

در شیطنت شیرین چشمها

در صفای راستی

در پاکی دلها

در سادګی دوستی

در شادی کودکان

درکیف بازی

در نګاههای دزدکی


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم


اکنون

ګاه رفتن

وقت باز ګشت

دوره پایانی

ایام پاکی

پس حسی پنهان

در صحرای فاصله ها

در جای خالی یار

درشب تنهای

در زلال اشکهایم


من

پی کودکی

ګم شده ا م می ګردم



منوچهر مرعشی


21-04-2010

هیچ نظری موجود نیست: