۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

ما جهت زندگی به این جهان آمده ایم



هر بشری که پا به عرصه حیات می گذارد شایسته برخورداری از رفاه نسبی، آسایش، امنیت، احترام دوستی و سعادت است. تا آنجا که به نظم و قوانین حاکم برهستی برمی گردد گوی زمین برای زندگی قرار داده شده است. وجود سیاره خاکی ما در کهکشان را ه شیری، فاصله دقیقش با ستاره سوزان خورشید، چتر آبی آسمان جو و فضای اطرف کره ما، آبها، خشکیها، کوها و انواع موجودات زنده زمینی و..انگار با مهارت و دقت و برنامه ریزی حساب شده و کامل از قبل همه چیز مرحله به مرحله برای ظهور وزندگی انسان مهیاه شده است، تا این موجود آگاه، آزاد، مسئول و صاحب اراده با بکار انداختن نیروی ابتکار، خلاقیت، اکتشاف و توانایی خود در میدان دوستی و عشق به شکوفایی و اثر بخشی خویش در طول و عرض زندگی محدود درهمین دنیایی ملموس و مادی و زمینی برسد. فریب شقاوت پشگان شیادی که زندگی انسانها را در وحشت جهنم می سوازنند و وعده دروغین بهشت در دنیای دگر را می دهند تا منافع و موقعیت این جهانی خود را حفظ کنند نخوریم . به هر دلیلی که به جهان آمده ایم بهره زندگی کردن آمده ایم نه که کشته شویم، بکشیم ،کینه بورزیم، بجنگیم، امتحان شویم، محرومیت بکشیم،یامحرومیت بدهیم متزوی وافسرده و تنها باشیم، استثمار بکنیم یا بشویم، ظلم کنیم یا ظلم بپذیریم و...ما به عنوان انسان خلق شده ایم تا با و درجمع زندگی کنیم،دوست بداریم و دوستمان بدارند، بهرمند و برخوردار باشیم. در و با رفاه، آسایش دوستی ،مهر، عشق، یاری، همکاری، همبستگی و. زندگی کنیم. همه ما انسانها فارغ از هر مرزبندی حق و شایستگی برخورداری از چنیین محیط و فضا و روابط و مناسبتی را که سرشار از این ارزشهای عالی باشد را داریم. طبعا در جامعه ای که با ذات و ماهیت اصلی انسان سازگار و هم آهنگ است،انسانها به یگانگی با خویش و با محیط و با طبیعت و با هستی و سر انجام به سعادت و خوشبختی می رسند. رسیدن به چنین جامعه ای ارزش هر کار وتلاش و جانفشانی را دارد
ا
اصالت عشق و کارایی رفاقت
ما به صفت انسانی هیچ راهی جز کنار زدن موانع بر سر راه ایجاد روابط انسانی بین خود را نداریم. مثل آش خاله است که به پای ما نوشته شده است. هیچ فرد، گروه، طبقه ،جامعه وحتی ملتی هم به تنهایی نمی توان به سعادت برسد بلکه این کل جامعه بشری است که باید در نهایت در یک پرسه و روند جمعی به رهایی و سعادت برسند زندگی ما در این کره خاکی بهم ارتباط و گره خورده است" بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند" چه بخواهیم یا نه، چه بدانیم یا نه، چه بپذیریم یا نه، آنان که بهر شکل و تحت هر عنوان تفرقه تضاد و جنگ(مبارزه و نبرد و جنگ برای آزدی، برابری، رهایی و زندگی انسانی گرچه اجتناب ناپذیر و گاهی ضروری است اما اصالت ندارد بلکه اصل اهداف زندگی ساز و انسانی مبارزه است ) را ایجاد کرده، باعث می شوند، دامن می زنند و اصل می کنند ضد زندگی انسانی هستند. اینان جهانی را ایجاد می کنند پر از ننگ و دروغ و رذالت و پستی و ستم و اختناق و تبعیض و تضاد و نا هنجاری و.. . هر روز بارها باید بیاد بیاورم که ما جهت زندگی شایسته انسانی به این جهان آمده ایم و باید موانع گوناگون را با شجاعت صداقت راستی عقل درایت کاردانی علم آگاهی شناخت و با پایداری وصبوری و فداکاری کنار بزنیم و در میان خود آشتی، دوستی و رفاقت و صلح و عشق را رایج و جاری واصل قرار دهیم. البته این کلمات معنی عمیق و وسیعی دارد که هر چه زمان بگذارد به نسبت شناخت و آگاهی ما معانی تازه تر و خالصتری پیدا می کنند و در ضمن همواره در معرض آلوده شدن، تهی شدن و مورد سئو استفاده کردن قرار دارند. مثل عشق که گاه" چهره آبیش پیدا نیست "و تبدیل به کالای در بازار پول می شود و گاه در سطح رنگی تنزل می کند و گاه بر آن هزار رنگ دروغ می زنند .در جامعه غیر انسانی کلمات جایگاه ،مفهوم و معنی خود را از دست میدهند. اما کدام انسانی می تواند از یک طرف بطور حقیقی عاشق زیبای و توانمندی وجوهره انسای انسان باشد و از طرف دگرشاهد پرپر شدن و سوختن و تلف شدن وتباهی و بیگانگی و عذاب او باشد و بر علیه شرایط ضد زندگی انسانی در همه ابعادش نشورد، فغان بر ندارد، تلاش نکند اندیشه نکند، چاره نجوید، در نزند، نبرد نکند برنخیزد و.؟!".که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها". اگر البته زیبایی ظاهری وصورت انسانی انسان و هم مهمتر ذات و جواهر وجودش دل انگیز و در حد عشق دوستداشتنی است و هم کرامت و ارزش و حقوق طبیعیش خدشه ناپذیر است پس باید برای این حرمت و عشق و ارزش تلاش جانانه کرد. عشق رهاییبخش است نه اسارت بار،عشق انسان ساز و احیاءکننده است نه خوارکننده و میرنده، عشق دوست داشتن خود ودیگریست نه نفی خود وخود خواهی، عشق رابطه ایست دوجاببه و کامل کننده و بالا برنده نه بندگی و اطاعت و فرو برنده حتی در رابطه با خالق هستی ،عشق رابطه ایست آزادانه ،آگاهانه، نشاط برانگیز، شادیبخش، نه تحمیلی، جاهلانه وحشت برانگیزو.. بدین ترتیب است که زندگی در همه ابعادش با عشق زیبا و شکوفا و لذتبخش است .دنیای باعشق با صفاست. درنهایت همه تفاوتها و تضادهای طبقاتی ،عقیدتی فکری، فرهنگی، ملیتی، زبانی، نژادی جنسی و..سر انجام در برابر عشق به انسان و زندگی انسانی در این خانه خاکی رنگ می بازند.بی ترس باید گفت آنچه درجهت بهترشدن زندگی انسان نباشد بی ارزش، بیراه ،بیهوده و فریب است. هر چه می خواهد باشد حتی اگر بنام خدا باشد. اما برای رسیدن به دنیای که عشق و عقل و علم وانسان در تفاهم و هم آهنگی وهمبستگی وخدمتگذاری و صلح و صفا زندگی کنند باید حداقل از بسیاری از چیزهای دنیای موجود گذشت واین پروسه ایست دردناک، طولانی، مشکل، همه جانبه ولی پر شور، افتخار آمیز واجتناب ناپذیر. از کلیات و چشم اندازهای دور از دست ولی مهم واساسی برای تنظیم و جهت یابی،بگذریم و به زمان حال و کشور خودمان ایران تحت حاکمیت دیکتاتوری مذهبی برگردیم. عقاید و عملکرد آخوندها و رژیم جمهوری اسلامیشان یکی از نمونه های کامل و زنده ضد زندگی انسانیست .همت کنیم واین مانع مقدم را جمعی کنار بزنیم .

منوچهر مرعشی
07-11-2009

هیچ نظری موجود نیست: