۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

عاشقان صبور


پابپای دل

تا خدا

پیش می روند

عاشقان صبور

بی گله زگل

زسرزنش خار می گذرند

تن به باران تیغ بلا می دهند

جان به زخم زبان می سپرند

به امید وصل یار

دار و ندارمی دهند

نه از جنس این جماعت حسابگر زبونند

از خود فراتر می روند

به دور دستها می نگرند

سانت سانت راه های تازه می گشایند

خشت خشت دنیای نو می سازند

صبورتر ز سنگ صبورند

محکمتر ز آهن و پولاد ند

پیوسته و بی مهابا در پیکارند

فراتر از طاقت،

تا آخر خط پایدارند

گویی این عاشقان صبور

ریشه در دل هستی دارند

منوچهر مرعشی

07-05-2009

۲ نظر:

هستی گفت...

سلام بر عاشقان صبور
و درود بر شما شاعر همدل حقیقت
همچو دریا صبور .ستاره های سبز شعر از
دیده آدمی باران اشک سرازیر میکند.
نگاه پاک شعر مثل درد سراغ آدمی می آید
به امید روزی که عاشقان به دیار یار
برسند.
و سلامی دوباره به عاشقان صبور

Ali Asghar Behroozian گفت...

منوچهر عزيز
خوشحالم از اينکه می بينم قوام و روان شعرت هر روز پر بار تر می شود.
سبز و سرفراز می خواهمت.