۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

شاید باید


برای آنان که نا بهنگام ناخواسته و جوان درجهت ایجاد دنیای انسانیتر از جهان ما رفتند آنان که مرگشان چون ناقوسی بیدارکننده و هشدار دهنده زنده گان می شود تا ما بخود آییم : که هستیم؟ چه می کنییم؟ در جه دینای بسر می برییم؟ جه باید بکنیم و...

شاید باید

شاید باید شما می رفتید

با نغمه بلبلان

بر دستان سپیده

بر شانه های ابر

با نگرانی چشم نرگس

با بوی سمبل

با عصمت شبنم

با آبی آسمان

با پروآز پرندهها

با معنی واژهها

با قصه های اساطیری

با زخمه های گیتار

با رقص برگها

با شکفتن بغضها

با شیرینی شور زندگی

با شیطنت سنجابها

آه ای

یاسهای پر نشاط

شانه های معطر و

دلهای پر مهر و

قلبهای پر عشق شما

تحمل کینه های انسان کش

جهان ما را نداشت

شاید باید شما می رفتید

پاک وشاد و سبک و جوان

شاید باید من میماندم

پیرو گرفته و سنگین

با کوله باری از رنج و زخم و خاطره و خطا

منوچهر مرعشی

03-05-2009

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام شاعر عزیز
چه زیبا و چه با احساس این ننگ بشریت را در تاریخ ایران سرودید
به امید فردایی بهتر

ناشناس گفت...

دوست عزیز
تصویر بسیار با معنایی را برای شاید باید گزیده اید

پایدار باشید