۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

شعر نامحدود

منوچهر مرعشی
27-02-2009
شعر ذاتا در شکل و محتوا نمی تواند به هیچ فرم و موضوعی و مکتبی محدود بماند. همه انواع شعرتا کنونی می توانند نوعی شعرباشند، اما شعر نمی توند به آنها محدود باشد. شعر به همه جوانب زندگی و تا بی کرانگی هستی سرک می کشد همواره در پی جامه تازه، زبان تازه، سوژه تازه ،فکرتازه و.. می باشد. یکجا ماندنش باعث بی خاصیتی و بیهودگیش می شود.

با اینکه زبان ابزار کارش است اماء آنجا که برای بیان خودش به کلمه و واژه نو نیازمند باشد جرعت به هم ریختن قواعد آن را دارد.
شعر حتی جهان بینی و منطق و بینش خاص خودش را دارد که گاه جهان و منطق رسمی در برابرش انگشت به دهان می مانند و با آنها جور در نمی آید. با پا سفت کردن بر زمین واقعیت و تخیل پردازی و تصویرسازی و زیبای شناسی و بر فروختن احساسات و عواطف انسانی و.. نقبی به جهانی دیگر می زند ودنیا ی موجود زشت و غیر انسانی واقعی را زیباتروانسانیتر می کند .

شعر به هیچ چیز، کس، مکتب، منطق و دنیای محدود نیست اگر هم به هر دلیلی مدتی محدود بماند سر انجام برای ادامه حیات راه رهائ را پیدا می کند.

شعر با انتخاب هر زبان، شکل و موضوعی، اگر بتواند حتی روزنه ای در قلب وذهن و اندیشه آدمی رو به حقیقت وجود انسان و هستی بگشاید کاری موثر کرده است.

عجیب تر از شعرشاید خود انسان است که شعر سروده و ناشی از اوست . شاید انسان کلمه ای از کلمات شاعرنه خدا باشد!؟






هیچ نظری موجود نیست: