۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

مپندار


خطاب به آنان که بیهوده می پندارند می توانند با جنایت و فریب و ریا و توطعه و بند وبست و یا هر شیوه ضد انسانی دیگری می توانند ملتی را محدود و نابود کنند. اماء بیشک روزی سیلی سخت واقعیت و حقیقت آنان را به جایگاه واقعیشان پرتاب خواهد کرد.
19-02-2009
منوچهر مرعشی

در ذهن کوچه ها
خاطرات هنوز بیدارند
قلب شهر پر از طپش
یاد یاران است
خیابانها در سینه خویش
جا داده اند خانه آرزوها را
راها می رسانند به هر دیار
هدیه آرمانها را

مپندار که پایان کار است
طوفانی سهمگین در راه است

لقمه خونین پدر
برسفره بغارت رفته باقیست
نقش نگاه حیرت زده مادر
هنوز روی دیوار است
عروسک بی سر ثریا
کوشه اطاق است
هنوز پیراهن سفید
عروس سعید سرخ است
هنوز بکارت خواهران پاک من
به نجاست
پوزه و سم شما بوزینگان آلوده است
ومن
خنجره نشته به سینه ام را
هر روز
صیقل می زنم
برای روز موعد

مپندار که پایان کار است
طوفانی سهمگین در راه است

اجاق شکسته ما
می سوزد هنوز
پچ پچ سواران صبح
می رسد بگوش
کودکان دیروز
سروهای یل امروزند
نطفه های بسته امید
در راه فردایند
انبوه اشک و آه و ناله ها ی پراکنده
جمع می شوند در هم
آنچه بگوش زمین می رسد اکنون
صدای پای طوفان است
شیران پنجه می سایند
بر صخره و سنگ و آهن
سکوت دارد می شکند
از حجم فریاد درد
ابرها فشرده
ز بغض بارنند
به کمین نشته خشم
در دل دریا ها
آبها خیس اشک چشم
مادرانند

مپندار مپندار مپندار
مپندار که پایان کار است
طوفان سهمگینی در راه است
ومن
خنجره نشته به سینه ام را
هر روز
صیقل می زنم
برای روز موعد



هیچ نظری موجود نیست: