
26-02-2009
از درخت پرسیدم:
چرا همیشه تنهای
کوجفتی ؟کو یاری ؟
گفت:
تو مرا تنها می بینی
گر دل و دیده و جان بگشای
بیش از این می بینی
منوچهر مرعشی
14-02-2009
گاه تنها نگاه ها سخن می گویند
با چشمهای چشمه های جوشانشان
گاه تنها اشکها سخن می گویند
با رود زلالی ازباغ کلامتشان
گاه تنها دستها سخن می گویند
با زنجیر جملات پیوسته اشان
گاه تنها لبهای بسته سخن می گویند
با خوشه های زرد تبسمشان
گاه تنها بوسه ها سخن می گویند
با شعله های سرخ فروزانشان
گاه تنها پاها سخن می گویند
با استواری گامهای متینشان
گاه تنها قلبها سخن می گویند
با طنین طپش دلنشینشان
گاه تنها فرشته های سکوت سخن می گویند
با خرمن رویاها درزیر بالها یشان
و من بی آنکه سخنی بر لب برانم
با تو به صد زبان سخن می گویم
من منتظرم ،دریاب مرا یارم
پیش از آنکه از سینه فریاد بر آرم
منوچهر مرعشی
می خواهم گلوی پرنده ای شوم
و تمام سپیده را بخوانم
می خواهم چشم ستاره ای شوم
وتمام شب را پلک نزنم
می خواهم پای باد شوم
و تمام جنگلها را در نوردم
می خواهم نگاه آفتاب شوم
تا تمام جهان را ببینم
می خواهم گوش زمین شوم
تا صدای گریه ریزش برگ را بشنوم
می خواهم زبان سوسن شوم
تا هم صبحت گلها شوم
می خواهم سبز شوم
تا رنگ علف را حس کنم
می خواهم قوس رنگین کمان شوم
تا با رنگها هم بازی شوم
می خواهم اشک نور شوم
تا ببارم بر دهان غارها
می خواهم دانه ای شوم
تا گرمی دل زمین را لمس کنم
می خوام دست درخت شوم
تا پرنده ای بر آن لانه بسازد
می خواهم بغض ابری شوم
آبستن باران
می خواهم سفره ای بگسترم
به وسعت زمین
منوچهر مرعشی
13-02-2009
زمزمه
دانه با جوانه
پرواز
صد ترانه
از آشیا نهای بی پرنده
بهمن
همبستگی
تفنگ و آهو
پیچیدن بوی عطرانسان
در مشام جنگل
بهمن
نبرد ریشه با سرما
دلگرم شدن خاک
سر زدن بنفشه
در دل زمستان
گل دادن یخ
رقصیدن گیتار
خم شدن دیوار
فواره رنگین رویا
در هر میدان
بهمن
سرگردانی اشک
بین شادی و غم
راه رفتن در خواب
غفلت و مستی
بهمن
عروسی ایران
با عجوزه فسونگر
رو گرفتن
رنگین کمان
خونین شدن پرده سپید
عصمت برف
سر بریدن جنگل
نالیدن کوه
افتادن جوجها ز آشیان
حیرانی ما
در شک و یقین
در خواب و بیداری ماندن
بهمن
به رقص آمدن شمشیر پیر
شقه شدن نسیم
شکستن شیشه دیو
انفجار تزویر
ماتم قناری
هق هق گل
سکوت بلبل
پنهان شدن دل
بهمن
آمدن گذشته به حال
بهت آدمی
در چشم فرشته
سر زدن صبح دروغین
شکفتن زخمهای کهنه
بر پیکر وطن
بازگشت اهل قبور
حضور بوزینه ها
بر سر چهار راها
ظهور
شاه سلطان خدا امام هیولا
تعبیر شدن
خوابهای خونین
بهمن
بر سر دار
کبوتر
افتادن شاخه زیتون
بر خاک سیا
خشکیدن خنده در هوا
تب کردن فضا
چشمهای نگران نرگس گریان
اندیشه به زندان
بریده زبان سوسن
بهمن
با گونه های خیس ،
ز اشک و
خون و
برف و
باروت
در فکر فرو رفته شیرفرشته بهمن!
با الهام از انعکاس ماه در دریاچه شهرمان
منوچهر مرعشی
03-02-2009
شهر خفته
بال گسترده سکوت
شب بیدار
ماه عریان
دریاچه آرام
سرمی برد ناگاه
در دل دریاچه ماه
تن میشوید
از گرد و غبار کهکشان
خواب ماهیها پریشان
چشمهای آسمان
مانده حیران
باد سر گردانتر
ز چشمها
من بین دو ماه
غرق تماشا
مست ازدیدن و
دیدار ها
برده ام از یاد
پاهایم را
بر زمان
راه را بسته ام
مرغی اماء
در درونم
هی میزند پر
می زند آرامشم را
بر هم
هی می پرسد ز من
ماه کو؟ ماه کیست؟
عاقنت ،من
با صدای خاموش
sکه نشکند
سخن، این سکوت
از زبان ماهی نوزادی
در گوشی
می پرسم ز آب
این ماه است
یا آن ماه؟!
01-02-2009
می پرم توی باغ
گنجشکها را
از شاخه می پرانم
دست سیب را می گیرم
می نوازم
زلف سبز چمن را
می بوسم
پیشانی بلند برگ را
روی سفره گسترده خاک،
می زنم غلتی
بر تصویر کجم
در آب می خندم
آرامش حوض را
می زنم بر هم
جرعه ای از
گل پونه
می نوشم
می نشینم
زیر درخت توت
چیزی می گوییم
در گوش باد
غنچه ای را
با شکلکی می خندانم
نه از هیچ خدائ می ترسم
نه از هیچ خلق خدا سازی
میوه ممنوعه را
بی دلهره می چینم
می بوییم و می بوسم و
دندان میگیرم
عشق می ورزم
به زمین
شکر می گوییم
آسمان وآب را
نه از هیچ خدائ می ترسم
نه از هیچ خلق خدا سازی
منوچهر مر عشی
01-02-2009
همواره چگونگی رابطه میان هنرمندان روشنفکران و ..با مبارزین و مبارزه و تلاش برای رفع رنج و ستمی که بر مردم و جامعه بشری می رود مطرح بوده و هست . هدف اما اگر کوشش برای هر چه انسانیتر کردن روابط و مناسبات بین ما آدمیان با خود با جامعه وجهان است در این صورت اصولا در کلی ترین جهت ایشان با هم موازی حرکت خواهند کرد
اینها می توانند زبان، ابزار، روشها و.. متفاوتی داشته باشند گاهی با هم درگیری فکری ، دید گاهی، فرهنگی، کلامی و.. داشته باشند یکد یگر را نقد ،از جهاتی نفی، تصحیح، تکمیل و..کنند می توانند باهم ،در کنار هم،یا مستقل از هم باشند اما در هر حال و با هر فاصله ای قاعدتا هم مسیر هستند. بنا بر این هر کدام سعی در شناخت و درک همه جانبه موقعیت، مسائل، خواسته ها و ایده های طرف مقابل دارد. اما با همه الزامات و احترامات هر کدام استقلال عمل خود را دارد.
مبارز و کار در مسیر ایجاد فرد و جامعه ای انسانیتر در دل روابط و مناسبات ظالمانه و استثمارگرایانه کاری سنگین، پیچیده ،چند جانبه، مستمر، همگانی و.. است. هیچ فردی ،جریانی، طبقه ای، نسلی، ملتی، دینی، ایدیولوژی، فرهنگی، فکری و..به تنهای قادر به انجام و سرانجام رساندن این مهم نبوده، نیست ونخواهد بود.
البته آرمانها، ایدهها، آگاهی، اراده ،ایمان، فداکاری، هوشیاری، بردباری، تشکل، حزب، رهبری، شیوه اصولی، واقعگرای ، فرد، جمع، طبقه و...هر کدام نقش و جایگاه و کار کرد خاص خود را در مسیر رهائ فرد و جامعه دارد.
با همه این وجود اگر نیک بنگریم ما در مسیری عریض و طویل با قافله های گوناگون و تحفه های متنوع بسوی یک مقصد همسفریم. مبارزین، هنرمندان، روشنفکران ، مردم و همه کسانی که در این مسیر حرکت می کنند موازی با هم حرکت می کنند و نه متضاد.