۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

راهی به آنسو بنما

کینه ،خشم ،خون وجنگ بدون آرمان انسانی ، جهل ، بندگی ، ترس وتقدس بازی در هر شکلش نسل ما بشر را به سوی رهائ ، شکوفائ ،صلح ،دوستی ، یگانگی با خود و هستی وارزشهای انسانی نمی رساند.
به خودمان ، کودکانمان ونسلهای آینده در عمل و نظر از هر طریق ممکن راهی به سوی انسان شدن بنمائیم
راهی به آنسو بنما
منو چهر مرعشی

17-01-2009
قبله عشق را به من بنما
راهی بسوی لبخند بنفشه
پل نامرئ ارتباط را عیان کن
دستهای بلند رو یا را بدستم برسان
نگرانی چشم نرگس را رسم کن
باغ دلم را آباد کن
گل سرخی که در سینه
پنهان داری هدیه کن
لبخندی که در راه است برسان
از کشتن و زاری و زبونی
راهی به آنسو نیست
ندای دانه ای را پاسخ گو
بگو درخت میوه ممنوعه کجاست ؟
جامم را ز شراب چشم آسمان لبریز کن
نشانیه خانه یار را بده
به می خانه بی شراب ببر مرا
در صندوقچه اسرار را بگشا


از منع و حرام وهراس
راه به آن سو نمی بریم
پریشانی زلفت را به باد بسپار
گره ای ز دلی بگشا
چینی ز پیشانی
گلی بر لبی بکار
راز خلقت آدمی را پیش کش
معمائ حل کن
از بی خبری بیدارم کن
به مهمانی ستاره ها ببر مرا
خورشید را به خانه ام بیاور
شیرینی که شیره جان گل است و
زحمت زنبور در دهانم بگذار
کلامی چون نسیم برزبان بران
آوازی چو باران در گوش ناودان
برایم زمزمه کن
از کینه و سنگ و خشم
راهی به آن سو نیست
شکوفه بغض ابر را برسرم ریز
بخشش زمین را به من بیاموز
روحم را بنواز
سازی کوک کن
رقص درونت را بنما
با ماه همسفرم کن

در تباهی و بیهودگی و زشتی
راهی به آنسو نیست
شمع وجودم را بر افروز
مرا با قافله هستی همراه کن
بنشان مرا بر سفر بی پایان و رنگی خدا
جهل و سیاهی و بندگی
به آن سو نمی رساند ما را

هیچ نظری موجود نیست: