۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

چکاوک


منوچهر مرعشی


با خود می برد هوش از سرم ،

این زیبای چالاک

هر دم حواسم میپرد با این چکاوک،

از این شاخه به آن شاخه،

از این گل به آن بوته،

از این سو به آن سو،

بال وپر، می گشاید

می رقصد ، می خواند ، می پرد

مرا هی می کشاند در پی خود

با دل من بازی می کند

صدایم می کند با شیطنت

نام مرا انگار می داند

انگاراز حال دل من، او خبر دارد

من اما ، در عجب از حال خویشم که :

در پی پرواز او،

این دل چه آسان،

از سینه می پرد

هیچ نظری موجود نیست: