۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

بیا پرنده آبی



منوچهر مرعشی


بیا پرنده آبی

که بی تو

هلاک می شویم

بیا که بی تو:

لاله تب کرده

سوسن لب فرو بسته

چشم نرگس به راه مانده

گل سرخ عزا گرفته

شقایق غرق در خونه

سبزه نمی خندد به دشت

بنفشه قهرکرده

بیا که بی تو:

کز کرده کبوتر دم چتری

بلبل، خموش نشسته

چکاوک، ز شیطنت افتاده

آواز سفر سر نمی دهد، چلچله

سینه سرخ، می کند غریبه گی

رخ نمی نماید بما، ماه

به کوچه پا نمی نهد ، رعنا

گیتار بسته تار

بال صوت شکسته

هلهله سر نمی دهد شادی

دستی به دوستی نمی فشرد دستی

هیاهو رفته ز شهر

دشت می کشد درد انتظار

دریا، نشسته به ساحل خموش

هوا، اخم کرده

بیا که بی تو:

کودکان میخ جعبه جادویند

دل به کوه وصحرا نمی دهند

در باغها نمی دوند

از درخت سالخورده توت بالا نمی روند

عشق پریده ز قلبها

دوستی گرفته رنگ ریا

شرمی نمانده در نگاه

تزویر بیداد می کند

گشته ویران کلبه محبت

آرامش ز خانه رفته

بیا که بی تو:

زبان، سخن ز دل نمی گوید

خم گشته پشت واژه زیر بارغیر

کلام گم کرده جای خویش

شعر گشته واژگون ،

هنر بازیچه این و آن

شده همکار بنگ و افیون

پیچیده در هوا بوی خون و جهل وتعفن

تنوره می کشد هیولای خود خواهی درون

ناجی بشر،

می سوزد ز بی آبیم جگر

سخت گرفته دلم

شده طاق طاقتم

بیا پرنده آبی

که بی تو

هلاک می شویم

2008-10-11

هیچ نظری موجود نیست: