۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

بیا حافظ



منوچهر مرعشی

اگر هیولای، ارتجاع مذهبی، با اهل بیت تاریخی و فکریش ، تمامیت هستی تاریخی وفرهنگی ما را به چالش طلیبده ، پس ما اجبارا، بایدبرای نبرد تا پیروزی، از نیاکان خود در همه زمینه ها ، مدد بگیریم. اگر پدیده ی ارتجاع مذهبی ، خلق الساعه نبوده و ریشه در تاریخ و فرهنگ ما داشته و دارد، مقابله با آن هم همینطور است. نبرد ما ادامه ی مقابله ی نیاکان تاریخی ، فرهنگی و مبارزاتی ما با این پدیده می باشد. باید این نیاکان را دوباره بشناسیم. ایشان را به زمان حال ، دعوت کنیم، با آنان گفتگو کنیم، از آنها مدد بگیریم، دست بر شانه شان بگذاریم، با آنها درد دل کنیم و.. ما نیاکان بزرگ و ارزشمندی در همه زمینه ها داریم. با سفره های رنگین و گنجه ها ی گشوده ، که حی وحاضرو آماده اند تا، پذیرا و یاور ومددکار ما باشند. ما هم رنساس، خودمان را داریم که یک جهت آن همین شناخت مجدد ، ایجاد ارتباط و مدد گرفتن در همه زمینه ها ازاین منابع می باشد.واضح است که، ایشان را، باید در ظرف مکانی و زمانی خودشان، دید و شناخت. بنا بر این نه با مطلق کردن و بی عیب و نقص جلوه دادن درست است . نه نفی کردن ، نادیدن و نا چیز جلوه دادن.

کسانی، که در هر زمینه ای تا هر زمانی ، بتوانند مشکلی و گره ای از جامعه انسانی بگشایند فارغ از هر چیز دیگری قابل دوستی و ارزشمندند.

حافظ از جمله یکی از همین بزرگان، نیاکانی ماست.

بیا حافظ

03-06-2008

ببخش ای حافظ عشق، خواجه شیرازی اگراین نیمه شب ،دل دارد هوای دیداری

تو، اهل این فرهنگ وتاریخ وآب وخاکی تو، اهل شادی وعشقی وشعری

تو، ز تزویر و زهد، ریای بیزاری تو حدیث شیخ مکاررا، خوب می دانی

بیا حافظ به حال ما نظرکن حدیث عشق و بخشش را دوباره سر کن

بیا حافظ دوباره در میخانه بگشا شراب عشق را تقسیم کن با ما

شراب، نا ب هستی، نوش جان کن به ما هم، جرعه ای، از آن عطا کن

بیا حافظ ، بساط بزم، بر پا کن بساط ،دین فروشان جمع کن

بیا حافظ ، رقصیم با یار، در میدان شاد و خندان و زلف افشان

بیا حافظ ، حکومت بدست ملایان خونخوار جنایتهای شیخ و شحنه گشته تکرار

بیا حافظ ، شیخ، ریخته خون دل داران کینه، تیره کرده، این روزگاران

بیا حافظ دوباره غزل خوان نور شعروعشق بردلها بتابان

بیا حافظ ،با شعری غم دل چین بیا، با دلبر، دل ما شاد کن

بیا حافظ ،که دلگیرم بیا، با هم ،غزل خوانیم

بیا حافظ ،هنوزهم همدم و همراه مایی تویار پا یدار و با وفایی

هنوز،هم زپشت کوه ایام میدرشی بنازم ناز شعروشاعری این چنینی

بیا حافظ ، مدد کن، خدای عشق جوییم خدای، شیخ جلاد، نمی خواهیم

بیا حافظ ، که عشق، گرچه آسان نیست اما ،بی گمان، شوروحال زندگیست

بیا حافظ ، که ما، محتاج عشقیم دوباره دوست داشتن رباید بیاموزیم

بیا حافظ ، با ما، فردا را بسازیم که حال، ما اسیرجهل و شیخ جلادییم

بیا حافظ، تا با هم بسازیم که بنیاد شیخ و شحنه جلاد بر اندازیم

بیا حافظ ، دستار وعبا را ول کنیم کم، ز تزویر، ملا، زخم خورده ایم!؟

بیا حافظ ، فکر، کاری بنیادی کنیم بساط شیخ از بن برکنیم

بیا حافظ، با شیخ جلاد، اصلا، نسازیم زیر و روی اش را، آفتابی بسازیم

هرچه، پنهان کرده، او،زیرپرده دین ما، پرده بر داریم، تا گردد عیان

بیا حافظ ، از منبر، به زیر، آریم شیادان حائلند، میان خلق و خالق، این جلاادان

بیا حافظ ، تنها نیا، با اهل خانه بیا با ساقی و مطرب ویارواهل دل بیا

هیچ نظری موجود نیست: