۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

باش

قرنهاست ما برای بدست آوردن حقوق اولیه طبیعی و بدیهی خود تلاش میکنیم و علی رغم این همه جنبش ها هنوز از آنها محرومیم. یکی از علل آن نفی فردیت مثبت ما طی قرنها توسط فرهنگ غالب ، مذهب و ارزشهایی از ای قبیل بوده و هست . باید این تابوها را تحت هر عنوانی شکست و دور ریخت.

ما بطور طبیعی انسان بدنیا میآییم .به همین اعتبار در حق حیات و زندگی عادلانه و آزادانه همه باهم برابریم. هر کس باید ابتدا و قبل از همه خودش این حقیقت ساده ، روشن و پایه ای را در مورد خویش بپذیرد. باید پایه و سنگ بنای روابط ما با خود و دیگری پذیرش ، اجرا و تعهد به همین حقوق اولیه باشد. انسانی که ارزش حقوق ، نقش و اهمیت خود را بداند و آنها بخشی از وجود او شده باشند، هرگز تن به دیکتاتوری و ستم نداده و خود نیر چنین نخواهد کرد. بخصوص ارتجا ع مذهبی قرنها با حیله و فریب و مغلطه و دروغ وایجاد ترس ووحشت و جنایت زیر عناوین دین و مذهب ،خدا و... فردیت مثبت مستقل آگاه آزاد وکلا انسانیت طبیعی ما را نفی و نابود کرده و میکند....طلسم جهل و فریب را بشکنیم . درمقابل هر کس و هرچیز ما باید از ماهیت و طبعیت انسانی مستقل ، آگاه و آزاد خود دفاع کنیم. .. در این راه از هیچ چیز و هیچ کس نترسیم. شکوفایی، رشد، رهایی ، آرامش و حیات طبیعی ما از همین مسیر میگذرد... ما انسان بدنیا امدیم و انسانی باید زندگی کنیم . نه تنها دمذهب بلکه در قرون اخیر مکاتب و اندیشه هایی مختلف ، فلسفی، سیاسی ، هرفنگی ، اقتصادی و... همین نقش منفی را بازی کردند.

آقایانی فکر میکردند و یا می گفتند که راه ترقی تنها از طریق آنها و اندیشه شان می گذرد و لاغیر. مسیر تکامل از مسیر ریش و سبیل این آقایان طی می شود،تنها راه رهای راه اندیشه ، حزب و سر انجام رهبری انها ست (تجربه شوروی و استالینیزم )و....از طرف راست نژادپرستی و نخبه گرایی از نوع نازیسم در آلمان ، فاشیسم در ایتالیا و ژاپن و..و همه فجایع ببار آده که هنوز آثارشان باقیست . و حالا در این مقطع تاریخی پدیده ارتجاع دمذهبی (خمینیسم و جریان های مذهبی ریز و درشت دیگر) و گروه های پراکنده در جهان تحت عناوین مختلف وسر انجام دنیای سود و سرمایه که انسان را تبدیل به مهره و موجودی از خودبیگانه کرده است.( اینجا بحث بر سر اصل وجود خالق، معنو یتی فر اتر از دنیا ی ما دی، ارزشها ی اخلا قی، تفکر فلسفی و...نیست.)

هم این تجارب و درسهای تلخ نشان میدهد که ما باید به ارزش ، نقش، اهمیت و حقوق خود عمیقا باور داشته باشیم د تا بتوانیم به آنها برسیم . البته که کارجمعی در شکل حزب ، گروه ،سازمان ، جبهه و ... برای رسیدن به اهداف انسانی ،اجتماعی ، سیاسی ، حقوقی و فرهنگی ، آرمانی و... لازم ،ضروری و اجتناب ناپذیر است. اما نباید با فردیت مثبت ، استقلال فردی ، خلاقیت ،ابتکار و حقوق و ارزش های فردی در تناقض و تعارض قرار بگیرد. همه نکته همینجاست. از لحظه و جایی که فرد انسانی ما نفی می گردد (تحت هر عنوان ودلیلی) فاجعه آغاز می شود. ماشین و داس آدم کشی مجوز درو کردن له کردن و کشتن دریافت میکند. سلاخان ساطور بدست شروع به سلاخی انسان میکنند و... . بایدذهن و ضمیر وجدان و درون فردی و جمعی خود را از این نوع افکار و اندیشه و اعتقاد و فرهنگ ، شستشو دهیم به خود آمدن در این عصر بنظر من یعنی باور داشتن ، ،متعهد بودن و حفظ کردن ارزش و حقوق خود و د دیگران، راه رسیدن به هر چیز دیگری از مسیر ا رزش و حقوق فردی انسانی ما می گذرد. آنها که ما راحواله نا کجا آباد میکنند،میخواهند وضع موجود را حفظ کنندومارا در غلفت از حال و واقعیت فعلی خود نگهدارند. و ما را هیچ و پوچ کنند و بکار گل وادارند. در حالیکه در گوشه از این جهان کودکانی در هر دقیقه از نبود آب و نان می میرند. درحالیکه در کشور خودمان قرنها ما از ابتدایی ترین حقوق خود مثل نان و آزادی ومسکن محرومیم آنها ما را حواله دنیای دیگر می کنند . بخودآمدنیعنی چشم بر واقعیت انسانی خویش گشودن ، از خاک ذلت برخاستن ، همت کردن ، عقل و خرد وآگاهی و علم را بکار گرفتن، ودرآزادی ، رفاه ،آسایش عدالت ، برابری ،دوستی ، محبت ، همکاری ،همیاری و همبستگی زیستن . استقلال فردی در روابط و مناسبات جمعی انسانی هم فرد و هم جمع را به انسانیت خویش نزدیک و نزدیکتر میکند. بخودآمدن ورها شدن امری واقعی و ملموس است و نه تخلیلی! هر انسانی ارزش ، اهمیت ونقش خود را درجهان هستی دارد. همه انسانها در حقوق مساویند آستین ها را باید بالا زد چشمها را از آسمان به سوی زمین و خود بدوزیم.

باش

گرتو پنداری خدایی باش

یا از انبیاء و اولیائی باش

یا معصوم وبی گناهی باش

یا شیخی با کراماتی باش

یا وصی خلق و خدایی باش

یا سایه خدا روی زمینی باش

یا روحانی و از جنس روحی باش

یا جانشین خدا روی زمینی باش

یا که از ما بهترانی باش

هر که خواهی و هرچه پنداری باش

من اما آدمم ، انسانی معمولی

........

گرتو پنداری زین عالم جدایی باش

یا که ادمیان را شبانی باش

یا با خدا دارای یک کانال ارتباطی باش

یا که در بالا ها در پروازی باش

یا که ناجی و منتصب خدایی باش

یا که صاحب مکانی و زمانی باش

یا که زبان پروردگاری باش

من اما آ دمم انسانی معمولی

.......

گر تو مرتاض و بی نیازی باش

یا که درویشی و اهل طریقی باش

یا که سیمرغی و عطاری باش

یا که سمبل و انسان کاملی باش

یا که فیلسوفی، همه اندیشه ای باش

یا که مجنونی، عاشق پیشه ای باش

یا که غرق رویا و خیا لی باش

من اما آدمم ، انسانی معمولی

...........

گرتو پنداری تنها اندیشه و راهی باش

یا که رهبر پرولتاریای جهانی باش

یا که غرق وهم و پنداری با ش

من اما آدمم ، انسانی معمولی

بی نیاز از آب و نان و مسکن نیستم

از پوست وگوشت و استخوانم

عشق ومحبت را دوست دارم

بهره زندگی خلق گشتم

درآزادیست روشتم

صا حب عقل و اندیشه و فکرم

ایده دارم ، دارای چشم اندازم

قلب دارم با احساسم

البته خوب می دانم

اهل خطا و اشتباهم

مقصر وگناهکارم

آلوده به بدیهای زمانم

از کمی و کاستی ها در عذابم

ذره ام در بی نهایت ، در بیکران محدودم

محصوردر مکان و زمانم

.......

با اینهمه من منم ، آدمم، انسانم

مستقل در جمع و صاحب اختیارم

بهر دنیای دگر ، بهتر می جنگم

هیچ نظری موجود نیست: