۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

تا به کی؟

ناله و نفرین کردن

گریه و زاری سر دادن

جا مه مشکین به تن کردن

تا به کی؟

تن به خفت دادن

با ذلت زندگی کردن

عمر در خواری طی کردن

تا به کی؟

پشت دیگری پنهان شدن

ماسک بر صورت کشیدن

چهره پردازی نمودن

فیلم بازی کردن

تا به کی؟

شاهد ویرانگی بودن

ناظر ظلم گشتن

کلاه خود را چسبید ن

راه خود را گرفتن و رفتن

تا.....

خون شقایق ریختن

بال کبوتر را شکستن

بلبل را جنجره دریدن

تا به کی؟

نعره ی جا هلا نه سر دادن

سر آزادی رابریدن

خون انسان ریختن

تا...

حق دیگران خوردن

غرق ستم کاری شدن

فربه و فربه تر گشتن

تا...

کنار میدان رجز خواندن

درتتهایی حریف طلبیدن

جنگیدن خیالی

لاف در غربت زدن

پهلوان پنبه شدن

حباب روی آب گشتن

تا به کی؟

سینه را از کینه انباشتن

عشق را در سینه کشتن

از محبت دل خالی گشتن

تا..

در حصار جهل ماندن

کف بر دهان ، داد سخن دادن

مهمل گفتن و مهمل شنیدن

تا...

چشم بسته راه رفتن

د م خر دجا ل را چسبیدن

هوشیاری را کنار گذاشتن

تا...

گنده گویی کردن

ادعا های گزاف (پوچ) کردن

حرفهای مفت گفتن

این منم ، من، من زدنها

دیگران را کمتر دیدن

تا....

بر واقعیتها چشم بستن

دل به موهومات سپردن

در انتظار ناجی نشستن

تنبلی را پیشه کردن

خود را کم گرفتن

چشم بر دست و دهن دیگری دوختن

تا...

در عمارتهای کهنه زیستن

قصر های کاغذی ساختن

قصه ها ی کهنه سر دادن

تا...

در تاریکی پنهان شدن

چشم دیگران را خاک پاشیدن

آب راگل کردن

با کنایه گفتن و مبهم نوشتن

هی اما و اگر کردن

با لکنت زبان سخن گفتن

تا....

جرآت دانستن نداشتن

پنجره بستن و پرده کشیدن

در گوشی سخن گفتن

پنهان کاری و پنهان کردن

بر سر حقیقت حجاب پوشاندن

خرافه را عریان کردن

جهل را رواج دادن

فکر آزاد را زندانی کردن

روزنه های آگاهی را بستن

دست ابتکار را شکستن

پای خلاقیت را بستن

تا....

داس تکفیر برداشتن

انسان درو کردن

بذر کینه و جهل و ستم را کاشتن

انکار خویش و نفی دیگری کردن

خدایی از شقاوت ساختن

زسایه اش لم دادن

خون آدمی ریختن

حاصل کارش را دزدیدن

تا....

غصه خوردن

درد را درمان نکردن

زخم باز را نبستن

غمگین نشستن

بر آسمان چشم دوختن

از صبر بیهوده گفتن

همت را انکار کردن

تا...

زنده ها را کشتن یا ندیدن

مرده پرستیدن

به نیاکان! مفتخر بودن

حال را از یاد بردن

قصه رستم و سهراب گفتن

خواب کوروش دیدن

تا...

زیر ضرب شیخ بیدار گشتن

روزها تباه گشتن

شب خسته واشفته خفتن

در جا زدن ، ماندن

کارها را نیمه کاره کردن

تا...

در گذشته گیر کردن

حال را از یاد بردن

رفته ها را غصه خوردن

زانوی غم بغل کردن

گریه پشت گریه کردن

بر روزهای عزا افزودن

لب به زاری بگشودن

روی از خنده برتافتن

در بروی غم گشودن

شادی را از خانه راندن

دست ها را با بند دعا بستن

تا...

شکوه از شیطان کردن

در توهم قاصری یا فتن

شکایت نزد آسمانها بردن

به نا کجا ها پناه بردن

دیو های رنگی ساختن

در قلعه ها شان اسیر ماندن

اژدهای هفت سر خلق کردن

مسحور چشم آتشینشا ن گشتن

تا به کی !؟

۱ نظر:

ASHKAN MORADI گفت...

SALAM ..ID.. SHOMA RO MIKHASTAM
09166903426 IZEH