۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

پیامبری بنفشه


جای من اینجا نیست

باید می رفتم


باید در امتداد رود سرخ می رفتم

باید از ګردنه های قهوه ای عبور می کردم

باید در جالیزارهای ارغوانی مکثی می کردم

باید در دشت شقایق خیمه می زدم

باید پیشانی آسمان را می بوسیدم

باید قصه سپیده را باور می کردم

باید به انار ایمان می آوردم

باید نګرانی نګاه نرګس را می فهمیدم

باید پیامبری بنفشه را می پذیرفتم

باید بیتابی کهر را درک می کردم

باید از عقاب جوان می آموختم

باید به ګفتګوی ګنجشکها ګوش می سپردم

باد به تواضع بید سر فرود می آوردم

باید غرور سرو را می ستودم

باید تکاپوی دانه را حس می مردم

باید پیام نسیم را می ګرفتم

باید خشم طوفان را انتظار می کشیدم

باید دست ترس را رها می کردم

باید رد پای ماه را می ګرفتم

باید قطار آبی را سوار می شدم

باید پیله تنهایی را می شکستم

باید از خود می ګریختم

باید به ندا پاسخ می دادم


جای من اینجا نیست

باید می رفتم

۰۲-۰۳-۲۰۱۰

هیچ نظری موجود نیست: