۱۳۹۴ اسفند ۱۵, شنبه

حکومت اسلامى ....12

تا اينجا اشاره اى بسیار کلى به دين اسلام،  و تعدادی از مذاهب اسلامی شد برای داشتن یک تصویر کلى.  علاقه مندان به اطلاعات وشناخت بيشتر وبهتر مى دانند هزاران منبع در دسترس  است.
درضمن، برداشت ودريافت های گوناگون ى هم از اسلام وجود داشته و دارد که هر کدام قابل توجه است مثل تصوف که برداشتى آزادنه و بردبارانه و انسان دوستانه  و شادمانه و شاعرانه، وعارفانه از دين بدست داده  و مى دهد و با پپوند دادن دين با هستى بى کران دين را  از محدوديت  و انجماد و خشکی و تحجر.... . می رهاند و همه مرزها ى محدود کننده  را در  می نوردد  و انسان را رها کرده تا خود به هزار طريق با عالم و جان هستى پیوند بزند و در اين را گاه چنان بى باک عمل مى کند  که  حتى اگر پيامبر ى به عظمت موسى هم بخواهد مانع ارتباط مستقیم چوپانى به زبان و  طريق  و حد  شناخت خودش با خداى خویش  شود آن پيامبر هر که  می خواهد باشد آن را مانع پيوند انسان با هستى دانسته، و او را کنار مى زند    موسى وشبان مولوى را نگاه کنيد.  .و..


برداشت های مدرن و تحولگراو مترقی هم وجود دارد، که معتقدند مى تواند جهت تلاش براى تکامل جامعه و فرد اسلام را راهنماى عمل قرار داد و با کمک آخرين دستاورهاى علمى ومبارزاتى حاصل کا ر بشر و بروز کردن دين که ظرفيت و پتانسیل  آن را دارد  مى تواند از طريق راهنمای هاى کلى دين و تلاش حداکثر و همه جانبه،  به جامعه بى طبقه  و  حقوق بشر،  و آزادی و حاکمیت مردم  و رشد  و شکوفايى شايسته فردى و جمعى و.... رسيد ....ه

ضرورت نقد دین اسلام

برای ما وجوامع اسلامی و جامعه جهانی هیچ گاه به اندازه امروز نقد دین اسلام تا این اندازه ضرورت حتمى و فورى نداشته است.

اين همه جنگ وجنایت وجهل و جور  البته که بطور واقعی ريشه در فقر و استثمارو استحمار هزاره ها دارد و تنها علتش افيون نهفته در دين نيست، اين ساده نگرىهخ و يا گم راه کردن است اگر اين همه را در یک علت جستجو کنیم دين درند ه و مسخ کننده و  فروبرند ه و ضد انسانی  خود محصول روابط ومناسبات غير انسانی وضع موجود است .

ولی با اين همه ضرورت عميق و همه جانبه و  جسورانه و عقلانی و منصفانه و دقیق و ريشه ای دين اسلام در این شرایط جای خاصی دارد که به هیچ عنوان نبايد و نمى توان از آن صرف نظر کرد.


ضرورت محدود و محار کردن دين

اهمیت تقدم نقد دین  بر هر نقد ديگرى بطورکلی واسلام بطور خاص به دليل دخالت نامحدود دین  در همه شئونات زندگی انسان است از تولد تا مرگ وتا پس از مرگ همه روز ه و همه جا و با همه کس کار دارد. دين  همه حقیقت را نزد خود  و خود را حقیقت محض می داند و انسان را مطيع فرمان بردار با ايمان بى شک و بى  پرسش  مى خواهد واين  آن چیزی است که باذات انسان کنجکاو  و پرسشگر صاحب عقل واراده. و قدرت شناخت در تناقظ است

شخصی و بى واسطه کردن دين

دکا ن دين و رمالان دين فروش را  در هر لباس و شکل و در هر مکان و زمانى که باشند با يد در يک پروسه، کار روشنگرانه و آگاهی بخش به ورشکستگی کشانده ودين ومذهب وعقيد و هر باورى از اين نوع را امرى خصوصی وفردى تلقى کرد که نيازى به واسطه های فريبکار و مفتخور ندارد

تقدس زدایی از دين و مذهب و عقيده و ایدولوژی و باور و مکتب و انديشه و هرچه از اين نوع

حربه تقدس، و خدا و آسمانى و روحانى و ..را باید از دست شيادان بى کاره زالوصفت گرفته وبجای آن حقیقت و  آزادى و حقوق انسان  و حيات و هستى  و...را قرارداد

انسان آزاد مختار صاحب اراده و عقل خلق شده و ذاتا از خصوصيات ويژه اى برخوردار است که این موجود را از ديگر موجودات متمایز می کند  و انسان بدون آزادی و اراده و عقل و شناخت و آگاهى و دانش  نمى تواند به انسانيت خويش تحقق بخشد  پس هیچ چیز وهيج کس حتى خداى ساخته ذهن بيمار بشر با همه تقدوسات و مقدسينش هم نه می تواند و نه بايد مانع به حضور رسيدن پتانسيل نهفته در هر انسان شود.  بخاطر رشد وشکوفائی آزاد وطبيعى و حقيقى و اصيل انسانى باید هرگونه موانع سر راه را حتى اگر در هزار توى تقدس  ودر طول قرن ها ریشه داشته باشد را باید شجاعانه و وعاقلانه و انقلابی کنار زد و بهايه آنرا به هر قيمت پرداخت در غير اينصورت با کمال تاسف، فرد و جامعه در جا خواهند زد  و در دايره جهل و فقر و کشتار، و عقب ماندگی  همه جانبه و خلاصه در فاز مادون انسانی باقى خواهيم ماند.   ن
مبنا قراردادن حقوق بشر، در روابط ومناسبات اجتماعی بجای هر چيز ديگري از جمله دين
هر انسان در نوع خود بى نظير و خاص است و به همين نسبت ارزشمند ومتفاوت و ويژه  و زيبا ست هيچ کس و هيچ چيز حق نفى ديگر ى را ندارد  نه به بهانه ونام دين عقيده رنگ نژاد، ملیت،. طبقه، و....تحت هیچ عنوان وبرچسبى '
هخما به عنوان انسان در فضای پذيرش ودوستی وهمدلی وهمکاری وهمراهي وهمبستگی و
 مى توانيم مسائل مان را حل کنیم و بطور  فردی واجتماعی به شکوفایی و شادى و سازندگى و رهايى و يگانگى و وحدت با خود با ديگر ى و با کل هستى برسيم و در اين مسير  است که فرد و جمع  ظرفيت درون خود را  همچو گل شکوفا مى کند وچون دانه اى در در دل خاک  انگاه که در معرض نور و باران قرار گرفته  سرانجام به درختى تناور تبدیل شده و ثمر مى دهد.
انسان را در متن هستى بايد به تماشا نشست و انسانى اين چنين  در محدوده هيچ دين و عقیده و مکتب و اندیشه ای نمى گنجد، هستى بى انتهای  با شکوه و عظمت و پيچديدگها و جهان های پيدا و پنهانش از محدده ذهن ما و محصولات ذهنى ما بسا بسا فراتر است. بنابراین هر کس در هر زمان مى تواند با باورهاي خود خوش باشد اما هستى را نمى در قالب هيچ ذهن و دين و مذهب و انديشه ای ريخت و .و محدود کرد.

هیچ نظری موجود نیست: