۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

آینه دوست



نګاهت را دزدید ه اند

راهزنان اندیشه

قلبت را غارت کرده اند

دزدان عاطفه

احساست را سد کرده اند

آلوده کنند ګان زیبایی

دستهایت رایخ کرده اند

کور کننده ګان دلها

پاهایت را سنګ کرده اند

برباد دهندګان امید

در آینه دوست بنګر

از تو

سایه ای سرګردان

بجا مانده

جامی خالی

نامی تهی

چشمهایت را دوخته اند

کور کننده ګان رابطه ها

کوشهایت را پر کرده اند

کر کنندګان صدا ها

وجودت را سر بریده اند

کشندګان عشق

در آینه دوست بنګر

از تو

جانوری عجیب

بجا مانده است

پلیدی پست

هیولای مکار

مرده ای متعفن

کلامت خیس خون است

چشمهایت سیلاب کینه

سینه ات دشتزار خار

ذهنت کشتزار زور

اندیشه ات پرورش خشم

فکرت جولانګاه جهل

بوسه ات زهر آلود

هستی ات پر ز مار

در آیین دوست بنګر


۱۳-۰۹-۲۰۱۰

منوچهر مرعشی

هیچ نظری موجود نیست: