تنوع ، رنگارنگی، تضاد،گوناگونی موجود در دامن گسترده این هستی پیوسته بیکران در عمق گویی در یک هماهنگی و همراهی، آهنگ روند تکاملی را باهم می نوازند. در دل این همه تعارض گویی آرامش ، همزیستی و صلح و صفایی هست . این ما هستیم که در محدوده فردی ، طبقاتی، فرهنگی، تاریخی و نهایتا انسانی خود، دست به ارزیابی و ارزش گذاری و احیانا سلاخی می زنیم.
کمتر نیستآ
نیست کمتر
این زان
یا ان زاین
نه تواضع خاک
ز سرفرازی سرو
نه غرور کوه
ز افتادگی دامنه
نه غزل خوانی بلبل
ز ترانه خوانی قناری
نه رنگ سیاه کلاغ
ز رنگین پر طاووس
نه چشمان شهلای آهو
ز چشمان بیدار جغد
نه بوی خوش ریحان ونعنا
ز سرشاری سیر و پیاز
نه شیرینی عسل
ز تلخی دارو و شراب
نه تن نازی سیب
ز دل خونی انار
نه سختی گندم
ز راحتی هلو
نه عطش تشنه
ز سیرابی چشه
نه حجم عظیم دریا
زیک قطره باران
نه شیطنت تابستان
ز اخم زمستان
نه گلرنگی رخ بهار
زپریده رنگ رخ زرد پاییز
نه رنگ و رخ زیبای
این گل ز ان گل
نه زردی وسرخی پوست
زپوست سیاه و سفید
نیست کمتر این ز آن
یا آن ز این
نه غم غروب
ز شادی سحر
نه زردی پاییز
ز سبزی بهار
نه سکوت شب
ز غوغای روز
نه آبی آسمان
ز سرخی شفق
نه گردش زمین
ز تابش خورشید
نیست کمتر این ز آن
یا آن ز این
نه منطق
زعشق
نه احساس شاعر
ز عقل متفکر
نه تماس مادی
ز حس خدایی
نه جسم محدود
ز روح روان
نه نان ز ایمان
نه ایمان ز نان
نه عشق به هم نوع
ز عشق الهی
نه داشتن
ز رهایی
نه خواستن
ز بی نیازی
نه شتاب
ز صبوری
نه عمل
ز دانایی
نه درحق،هیچ انسانی
ز انسانی دگر
نه این اینجا ز آنجا
نه آنجا ز اینجا
نه آنها زما
نه ما ز آنها
در این هستی بیکران
هر که ، هر چه، دارد
نقش و جای خویش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر