۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

هربار بیاد آر



هر بارکه خورشید سرک می کشد

آنګاه که سپیده سفره می ګسترد

وقتی که غروب غم می پراکند

ګاهی که شب به اندیشه می نشیند


بیاد آر که کیستی !؟


هر بار که دیده ای پر می ګشاید

آنګاه که ګونه ای خیس عشق می شود

وقتی که سینه ای ګل می دهد

ګاهی که دلی در می ګشاید


بیاد آر که کیستی

هر روز که زندګی آغاز میشود

آنګاه که دانه ای در دل خاک می تپد

ګاهی که جوانه ای خود می نماید

وقتی که پرنده ای آشیانه ای می سازد


بیاد آر که کیستی !؟


انګاه که خشم لشکر می کشد

هر بار که زبانی نیزه می زند

ګاهی که فریبی فریبا می نماید

وقتی که دروغ تیغ می کشد


بیاد آر که کیستی !؟


آنګا ه که زخمهایت سینه می ګشایند

ګاهی که می نشینی بر خرابه خود

وقتی که نداری بی توانت می کند

هر بار که امکانت بغارت می رود


بیاد آر که کیستی !؟

هرګز از یاد مبر که چیستی


منوچهر مرعشی

۰۸-۰۷-۲۰۱۰

هیچ نظری موجود نیست: