۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

تو را می سپارم



منوچهر مرعشی

07-08-2008

manouchehrmarashi@yahoo,com

تو رفتی نا گاه

ز پیشم شبانگاه

برو جانم ،عزیزم

تو را می سپارم :

به بغضی که ابر،

در گلویش فشرده

به ابری که بر دیده آسمان،

سرد بنشسته،

به خشم،

فرو برده دریا، به دل

به مشت،

گره کرده، موج

به گستاخ رود خروشا ن ،

به آب زلال، نغمه خوان

تو را می سپارم:

به بیداری چشم نرگس

به سرخی خون شقایق

به عطرپراکنده یاس

به زیبائ نیلوفرآبی

به شبنم خفته ،

بر دشت سبز برگ

تو را می سپارم :

به شور ترانه

به رمز، شعر

به اوج حماسه

به قلب داستان

به شیرینی، قصه

تو را می سپارم :

به اشک شمع شبانه

به روشنی چشم ستاره

به طا ق پلند آسمان

به راز دل کهکشانها

تو را می سپارم :

به فکر عمیق دره

به باغ نور اندیشه

به دشتهای بکر

به پیچ وخم راها ی آزمون

بدست نسیم سحرگاه

به جنبش هسته در چنگ پوسته

در دل خاک

به نبض زمین که می زند

با جوانه

تو را می سپارم :

به روزهای پر تاب وتب،

به شبهای قدر،

به بادی که طوفان را،

خبر می دهد

تو را می سپارم :

به نقشی در چار چوب زمان

به هستی بیکران

به آن چه گویند، هست جاودان

هیچ نظری موجود نیست: