کسی از پلکان آسمان بالا می رود
کسی پنجره ای رو بخدا می گشاید
کسی از زندگیش اثری می سازد
کسی سینه اش شکوفه می دهد
کسی ترانه می کارد
کسی مهر درو می کند
کسی از دشت ماجرا عبور می کند
کسی زنجش را در باغ می کارد
کسی غصه را بثمر می رساند
کسی لحظاتش را گل دوزی می کند
کسی ناله را به نی می دهد
کسی هستی را معنی می کند
کسی چشمهایش را به روشنی می بخشد
کسی ز جان خویش پلی می سازد
کسی آفتاب را به خانه می برد
کسی ایده را ماده می کند
کسی افسانه را زنده می کند
کسی صداقت را پیشه می کند
کسی راستی را رسم می کند
کسی رویا را احظار می کند
کسی دلش را رها می کند
کسی قلبش را پیوند می زند
کسی از مرگ عبور می کند
کسی به پروانه می پیوندد
کسی اشکش ابر پر باران می گردد
کسی زپلشتی ها پرده برمی دارد
کسی گره ز غم غروب می گشاید
کسی بر گیسوان خورشید شانه می کشد
کسی بند ز پای جانها می گشاید
کسی جهان را بجوش می آورد
کسی بهاری دگرگونه می آفریند
کسی سنگ را بسخن وا می دارد
کسی وحشت را می شکند
کسی با سبزه برقص بر می خیزد
کسی ستاره می گردد
کسی ز خاکستر خویش تولد تازه می یابد
کسی به دامن جاودانگی می رسد
کسی بر هستی ما می فزاید
منوچهر مرعشی
03-04-011
کسی پنجره ای رو بخدا می گشاید
کسی از زندگیش اثری می سازد
کسی سینه اش شکوفه می دهد
کسی ترانه می کارد
کسی مهر درو می کند
کسی از دشت ماجرا عبور می کند
کسی زنجش را در باغ می کارد
کسی غصه را بثمر می رساند
کسی لحظاتش را گل دوزی می کند
کسی ناله را به نی می دهد
کسی هستی را معنی می کند
کسی چشمهایش را به روشنی می بخشد
کسی ز جان خویش پلی می سازد
کسی آفتاب را به خانه می برد
کسی ایده را ماده می کند
کسی افسانه را زنده می کند
کسی صداقت را پیشه می کند
کسی راستی را رسم می کند
کسی رویا را احظار می کند
کسی دلش را رها می کند
کسی قلبش را پیوند می زند
کسی از مرگ عبور می کند
کسی به پروانه می پیوندد
کسی اشکش ابر پر باران می گردد
کسی زپلشتی ها پرده برمی دارد
کسی گره ز غم غروب می گشاید
کسی بر گیسوان خورشید شانه می کشد
کسی بند ز پای جانها می گشاید
کسی جهان را بجوش می آورد
کسی بهاری دگرگونه می آفریند
کسی سنگ را بسخن وا می دارد
کسی وحشت را می شکند
کسی با سبزه برقص بر می خیزد
کسی ستاره می گردد
کسی ز خاکستر خویش تولد تازه می یابد
کسی به دامن جاودانگی می رسد
کسی بر هستی ما می فزاید
منوچهر مرعشی
03-04-011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر