پشت پنجره تنهایایستاده بر شانه های نگرانیبر پرده تردیدانتظار باد را می کشیدمآنگاه شکار شادی کودکان نارنجی شدمکه پایکوباندست در دستباد و درختها و خیابانها و خانه هاسوی من می آمدندمنوچهر مرعشی05-06-2009
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر