چه آفتابیست! امروز
در حیاط
خاطراتم را
روی بند رختها
پهن کرده ام
پردهای غم را
ز خانه دل
جعع کرده ام
پنجره های بسته ذهن را
رو به رخ رنگهای زرد گشوده ام
گوش به آواز
برگهای خشکیده
سپرده ام
و از سینه
سخن تازه را
در هوای آسمان پاییز
پرواز می دهم
منوچهر مرعشی
20-11-2009
در حیاط
خاطراتم را
روی بند رختها
پهن کرده ام
پردهای غم را
ز خانه دل
جعع کرده ام
پنجره های بسته ذهن را
رو به رخ رنگهای زرد گشوده ام
گوش به آواز
برگهای خشکیده
سپرده ام
و از سینه
سخن تازه را
در هوای آسمان پاییز
پرواز می دهم
منوچهر مرعشی
20-11-2009
۲ نظر:
دوست عزیز
شعر آفتاب پاییز صدایش صادقانه همچون صدای کودکی خوشبخت و بوی آشنای شعرتان تجسم باغ انار را دارد.
گلهای بهاری شعرتان همیشه پایدار
پیروز باشید
همراه گرامی
ممنون از نظر لطف شما مرا هر بار با نظرادت شاد می کنی
ارسال یک نظر