تو را چه بنامم ؟!
می بینمت
می بویمت
می شنومت
لمست می کنم
مزه مزه ات می کنم
هم،
فراتر از حواس منی
با منی
در منی
برون ز منی
در دست رسی
هستی در هستی
در می یابمت
می شناسمت
اماء
نمی دانم
چه بناممت؟!
منوچهر مرعشی
03-05-2009
سلام به دوست عزیز این شعر آدمی را که در یک جلگه ای غریب و غم آلود زندگی می کند به دنیای مست و ترانه گو میبرد که گلهابا تبسم شان با آدم حرف میزنه و با صفای قلبهاشون محرم راز ما میشوندبه امید فرداهایی که همه جا حال و هوای شعرهای شما باشد.
ارسال یک نظر
۱ نظر:
سلام به دوست عزیز
این شعر آدمی را که در یک جلگه ای غریب و غم آلود زندگی می کند به دنیای مست و ترانه گو میبرد که گلهابا تبسم شان با آدم حرف میزنه و با صفای قلبهاشون محرم راز ما میشوند
به امید فرداهایی که همه جا حال و هوای شعرهای شما باشد.
ارسال یک نظر