۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

چکیده



تا جهل هست شیادان شادند.

تا ظلم  پذیر هست ظالمان حکم می رانند.

تا فقر هست فساد ریشه می دواند.

تا نابرابری هست عدالت بیکار می ماند.



منوچهر مرعشی

27-09-2011




ساعات انتظار

در ساعات انتظار

خیره نمی مانم خموش به دستهای زمان

ثانیه ها را ز شعر و ترانه می سازم سرشار

در ساعات انتظار

خسته نمی شوم از کش و قوس و طول زمان

دقایق را  پر می کنم از قصه های ماندگار

در ساعات انتظار

غمگین نمی شوم از بغض فرو خورده زمان

ساعات را همراه می کنم با شور زندگی

 در ساعات انتظار

درهم نمی شکنم از سنگینی حجم زمان

لحضات را لبریز می کنم از نیروی تازگی

در ساعات انتظار

نمی هراسم از وحشت سکوت سوال بر انگیز زمان

بی ترس

گوش جهان را پر می کنم  

از ندا ی  هستی



منوچهر مرعشی

27-09-2011










۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

اینسان است که کسانی در مقطع ای معیار می شوند

بر مبنای مقاومت و تلاش پر رنج و ستایش انگیز رزمندگان و یارانشان سر انجام سازمان ملل متحد یک گام اساسی ولی ناکافی برای برسمیت شناختن حقوق ساکنان اشرف به پیش برداشت.

در تاریخ بشر و در رابطه با همه ملل امر اثبات شده ای وجود دارد که بنظر می رسد بار دیگر ما در رابط با اشرف و مجاهدین و مردم ایران شاهد آن هستیم و آن اینکه  در مقطع ای تاریخی  کسانی به دلایل مختلف از جمله اینکه می توانند حامل و حافظ و بیان کننده ارزشهای عام و انسانی باشند  در یک پروسه و در مجموعه شرایط زمانی ومکانی خاصی که در آن قرار می گیرند و با انتخاب آگاهانه و پایداری و پرداخت بهای لازم بر سر اصولی انسانی خواسته یا نخواسته از نگاه تاریخی تبدیل به معیار می شوند . از قیام بردگان برهبری اسپارتاکوس گرفته تا مجموعه انقلابها و قیام های دگرگون کننده و یا تلاشهای مصلحت جویانه انسانی و یا روشنگرانی های پیش برنده  و.. تا همین ا مروز و تلاش همه روزه  مردم ایران برای حقوق انسانیشان و مجاهدین و اشرفشان  که بی تردید بر آمدی از نبرد مردم ایران در برابر ارتجاع مذهبی حاکم است و در این شرایط فراتر از مردم ایران چگونگی بر خورد با موقعیت آنان تبدیل به معیاری جهت ارزیابی حد تعهد و پایبندی طرف مقابل نسبت به ارزشهای اثابت شده تا کنونی بشری از جمله حقوق بشر و دمکراسی و حقوق و آزادی های فردی و.....می باشد.

بله تعدادی افراد محدود در یک کشور بحرانی جهان سومی در یک کمپ محاصره شده در شرایط انواع فشار فقط و فقط به دلیل متعهد بودنشان به ارزشهای عام انسانی و پایداری بی تردیدشان بر سر همین اصول به مثابه آرمان و البته رهبری و کادرها ی با صلاحیت و خطوط و استراتژی درست و تشکیلات و کار جمعی و  یاران همه دوران و.. تبدیل به چنان نیروی می شوند که از سازمان ملل گرفته تا دولت ابر قدرت جهان تا قاره ای که مهد حقوق بشر و روشنگری و دمکراسی است تا دیگر نقاط تا جریانات و حتی افراد گوناگون را در برابر موضع گیری در قبال حرمت و حفظ ارزشها و حقوق انسانی  قرار می دهد.

این یک واقیت تاریخی است چه بخواهیم چه نخواهیم چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید دنیای خارج از ذهن واقعیت دارد و قانونمند است و قوانینش سخت عمل می کند حتی اگر مجاهدین صد بار در شرایطی بدترهم قرار بگیرند چنان چه  چون همیشه همچنان بر اصول انسانی خویش پایدار بمانند چگونگی برخورد با آنها و ساکنان اشرف  از هر طرف که باشد معیاری خواهد بود برای شناخت بهتر و بیشتر طرف مقابل.

 کسانی که معیار می شوند از اینکه چه ملیت و عقیده و  چه جایگاه و موقعیت حتی چه کمبودها و ضعف های  و ....دارند گرچه مهم ولی فرع است اصل آن اصول عام انسانی و تعهد و وفاداری و پایداری به آنهاست که به همه مربوط می شود به همین دلیل هم همه را فرا می خواند و ناگذیر می کند که موقعیت خود را در این رابطه مشخص کنند.



منوچهر مرعشی

19-09-2011








۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

جدایی نیست

آن ابری که می بارد

دل من است

آن دانه ای که می روید

جان توست

آن خاکی که می خندد

تن اوست

ما

ز جهان پیرامون

 جدا نیستیم 



منوچهر مرعشی

19-09-2011






جسارت آب


از خویش می پرسم

اگر عاشقی چو خورشید نبود

اگر دلیری چو آب نبود

اگر پیامبری چو باد نبود

آیا زندگی هرگز زاده می شد؟

...

و آنگاه حلقه های شادی

بر صحنه چشمهایم

برقص می آیند



منوچهر مرعشی

17-09-2011

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

مبنا حقوق انسانیست و تقدس از آن زندگیست



به بهانه سالگرد عملیات تروریستی 11 سپتامبر))



کشتارو ستم و استثمار و.. تحت نام دین و مذهب و عقیده وتقدس و طن و مردم و... در طول تاریخ بشری و تا همین امروز بیدادها کرده  و می کند.

که بی تردید ریشه در روابط و مناسبات غلط گوناگون اقتصادی و اجتماعی و حقوقی و سیاسی وفرهنگی و .. غیر انسانی حاکم بر جهان ما داشته و دارد .

 البته توجه به ساخت و بافت موجود پیچیده و چند جانبه ای بنام انسان که همواره مورد بحث و بررسی بوده و است

نیز جای  خاص خودش را دارد موجودی میان دو بی نهایت موجودی با پتانسیل و توانی شگفت موجودی آگاه و صاحب اراده و..که می تواند زشت ترین و یا زیباترین ترین موجود شود ولی مهم این است که با وجود  محدودیتهای ناگزیر زمانی و مکانی و حیاتی و..مافوق ارادی آدمی چه جهتی و مسیری را انتخاب کند پس از این انتخاب نسبی آگاهانه و آزادانه است که می تواند قدم در راه پست ترین و یا عالی ترین موجود شدن بگذارد.

اما بگذارید بحث های پایان ناپذیر کلی ولی مهم و ضروری و پایه ای را چون وجود و تاریخ و انسان و جامعه و.. دانش مربوط به آنهار را به جای خود واگذار کنیم و بگذاریم تا جای که به عقیده فردی بر می گردد هر کس هر چه را به هر دلیلی درست می داند باور داشته باشد ولی برای پیشگیری از جنگ هفتاد و دو ملت به بهانه های  واهی تحت عناوین خود ساخته ما در زندگی جمعی به اصول مشترک انسانی نیازمدیم و گرنه سنگ روی سنگ بند نمی شود و هر که ساز خود را می زند و جنگ بر سر هیچ راه می افتد در این میان سودجویانند که از آب گل آلود ماهی می گیرند و در خفا به نادانی ما می خندند و بر آتش جهل و دشمنی و کینه و تفرقه ما می افزایند.

اگر بتوان یک درس کوچک از رنجی که به علت حاکمیت ارتجاع مذهبی بر ما و از طرق آنها بر جهان امروز ما رفته این است بگیرم این است  که در روابط و مناسبات حقوقی و سیاسی و قضایی و جمعی  و...

باید حقوق و ارزش و حرمت و کرامت و اهمیت انسان را فارغ از هر چیز در درجه اول مد نظر دارد . جنسیت رنگ نژاد ملیت عقیده طبقه و...یا مسائل فردی و خصوصی است یا مافوق اردای این که کسی زن است  و یا سیاه پوست است و یا در آفریقا متولد شده است اختیاری از خود نداشته است یا اینکه من چه خدایی را دارم یا به هیچ چیزی اعتقاد ندارم به دیگری مربوط نیست و همینطور چه می پوشم و چه می نوشم و چه نوع رابطه جنسی دارم و...مربوط به زندگی خصوصی من است و انتخاب دلخواهانه من و خوب و بدش بپای من است .

هرکس می تواند در ذهن و یا خارج از ذهن خود هر چه را می خواهد بپرستد و مقدس بداند اما در تنظیم روابط  جمعی باید به زندگی تقدس داد. حیات شگفت ترین و پیچیده ترین و زیباترین و با ارزشترین هدیه هستی به ماست . من وقتی گاهی به این می اندیشم که پس ازملیاردها سال و پس از ملیونها تغییر و تحول  حیرت آور پر درد و رنج های سر انجام  انسان حاصل  شده است غرق در وحشت و شادی می  شوم. شادم که انسان در صفحه وجود ارزش بسیار دارد وحشت می کنم که من تا کنون با خود و زندگیم بعنوان یک انسان تا جای که فهمیده ا م  و می توانم چکار کرده ام و فراتر از فرد خودم

گاهی از همه می پرسم که

  دراین جهان ناجور( دیروز و امروز و تا فردای نامعلوم )جان و هستی آدمی بدست آدمی چه ساده بر بار می رود و نیست و نابود و تارج می شود.سر انجام این جهان پر از ستم چه خواهد بود؟نگران نتیجه عمل بد خود و دیگرانم نباید امید بیهوده داشت هیچ چیز در دنیای ما بخصوص در رابطه با جامعه انسانی خود بخود و به خوبی ختم نمی شود آنچه می کاریم حاصلش را درو می میکنیم آگاه و مسئول و مختاریم درست که قوانین حاکم بر هستی کار خود را می کنند  اما به همه ما  توان دخالت و تغییر و خلاقیت و راه گشایی در حد خودمان داده شده است مهم این است که این توان ونیرو را کی کجا چگونه و در چه جهتی بکار گیریم

 یقین دارم که نظم و حسابشدگی و قانون بر جزء و کل هستی حاکم است به همین دلیل هم  شادم و هم نگرانم

اما در کل امیدوار و خوشبینم زیرا انسان مقهور طبیعت به غار پناه برد و خود را حفظ کرد سپس به جمع پیوست ونیرویش صد چندان شد و جمعی شکار کردند و باهم خوردند از دورانهای  برده داری و فئودالی عبور کردند در دوران روشنگری چراغ عقل و خرد را بر افروختند عشق و دوستی و احترام را گام به گام تا حد فهم آموختند داشته هایشان را تقسیم کردند و... این همه راه را در زمان کوتاه چند هرار سال تا کنون طی کرده اند. صد النته این موجود متوقف شدنی نیست امروز با همه تجربه ای که در کوله پشتی خویش دارد بی تردید با شتاب و در روشنایی بیشتر پیش می رود

گذشته حال و آینده همه ما  انسانهای این کره خاکی به هم مربوط است مسیر ما بسوی نزدیکی همسوی دوستی و برابری و یگانگی    هر چه بیشتر است.

فاصله های بی حاصل را باید برداشت قفسهای خود ساخته را باید شکست  ولی رنگارنگی تنوع و گوناگونی را باید فهمید پذیرفت و استقبال کرد.

 حرمت و حقوق انسانی را اصل قرار دادن و تقدس دادن به زندگی  امروز می تواند و باید پایه روابط و مناسبات ما باشد.  

منوچهرمرعشی

15-09-2011












۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

اندیشه کن


آن ابر اول متفکر سنگین
گوی
آبستن
انسان بود

من
 زاده
 تب و تاب آن مه پنهانم

  آن  انفجار عظیمم
در آن لحظه کبیر
اعلام آغاز زایشی  نوین بود

از دل آن آتش شگفت
 شاید

 نهال عشقی لطیف قد می کشید

در آن
 عطش جان گدازنیمروز


ذره ناچیزی

شاید
رویای دریا ی را در درون می پرورد 

در آن پراکندگی بیکران
ترکیب ساده ای
شاید
در قاب خالی قلب خویش
تصویر خیالی  از خدا را می کشید 

در زبان آن شعله های سرکش
شاید
 ترانه  تازه ای نطفه می بست

در بی تابی 
آن زمان پا به زا
  گوی
  بشارتی شادی آفرین نهفته بود

اندیشه کن
آن کهکشانهای دور دستها

خویشاوند تو هستندد

از یاد مبریم
این هستی  در دست  رس مادر ماست



منوچهر مرعشی

12-09-2011