۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

بی پایان






در این کویرشورزار

از دستهای تو ترانه می روید



در این صحرای تفته

لبخند تو بهاریست



در این طوفان نا امنی

دل تو آشیانه آرامش است



در این دشت سکوت

گامهای تو آهنگ رهایست



در این تیرگی زمین

اندیشه تو آفتابیست



در این بن بست شبه

نگاه تو ره گشاست



در این خروش کینه

کلام تو آبیست



در این خشکی ستم

غم توبارانیست



در این جولانگاه جهل

حرکت تو دانایست



در این طلسم ترس

اشاره توجنبش است



در این زرد ی یاءس

چشمهای تو چشمه شوق است



در این سردی آرزوها

رویاهای تو رنگ خداست



در این مرگ زار رنگها

خیال تو خانه نقش هاست



در این بی دادی تنهای

قلب تو بی انتهاست



شادم که تو هستی

می دانم که بی پایانی



منوچهر مرعشی

20-10-2010



ا



ا