۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

این دنیا


برای روز جهانی کارگر

بی شک از زمانی که ظلم بوده مبارزه فردی و جمعی به اشکال و بیانهای متفاوت و مناسب با زمان مکان تاریخ و فرهنگ خاص خودش بوده، هست و خواهد بود. این عکس العمل ذاتی انسانی است و محدود به هیچ فرد، گروه، طبقه، جامعه، دین، مذهب، مکتب و.. نبوده نیست و نخواهد بود گر چه هر کدام می توانند در روند مبارزه کلی نقش و کارکرد ویژه خود را داشته باشند.علارغم همه دانش تجربیات وتلاشهای تا کنونی بشر چه تلخ و چه شیرین چه پیروز و چه شکست خورده تاریخ به آخر نرسیده و مبارزه انسان برای برقراری روابط و مناسبات انسانی اجتمایی پخته تر،جدی تر و با پشتوانه تجربه های بیشتر به شیوهای تازه تر ادامه دارد اگر غیر از این باشد بشر شایسته زیستن در این کره خاکی را ندارد. پس این جهاننی که ثانیه ها انسان می کشند نمی تواند جهان ما باشد

این دنیا

دنیای ما نیست این دنیای:

سرمایه

سود

ستم

دنیای ما نیست این دنیای :

پستی

رذل

ذلت

دنیای ما نیست این دنیای :

فرسوده

پوسیده

فرتوت

دنیای ما نیست این دنیای :

ویرانه

مرده

قبر

دنیای ما نیست این دنیای :

خشم

کینه

جنگ

دنیای ما نیست این دنیای:

تنگ

تاریک

بن ست

دنیای ما نیست این دنیای :

جهل

فریب

توطئه

دنیای ما نیست این دنیای :

قتل

غارت

خون ریز

دنیای ما نیست این دنیای:

دیوار

سنگ

فاصله

دنیای ما نیست این دنیای:

زشت

پلید

ناهمگون

دنیای ما نیست این دنیای:

بیگانه

فرو در خود

پژمرده

دنیای ما نیست این دنیای:

بی رابطه

بی چراغ

بی پنجره

دنیای ما نیست این دنیای:

بی حوصله

بی شادی

بی هلهله

دنیای ما نیست این دنیای:

بی عشق

بی اشک

بی دوستی

دنیای ما نیست این دنیای:

بی شوق

بی ذوق

بی شور

دنیای ما نیست این دنیای:

بی قلب

بی آرمان

بی روح

منوچهر مرعشی

30-04-2009

۱۳۸۸ اردیبهشت ۶, یکشنبه

دوست


دلت اندازه هستی

قلبت خانه عشق

سینه ات دشت گل سرخ

دستت وسعت صحرا

نفست باد صبا

سخنت شیرینی

چشمت پی دوستی

خورجینت پر سوغاتی

هر که هستی

هر کجا هستی

هر زمان هستی

دیده نادیده

تورا من دوست می دارم بسی

منوچهر مرعشی

26-04-2009

۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

میوه ممنوعه


در پس کوههای زمان

بر خاکستر سرد آدم وحوا

بر ویرانه های هزار باغ بهشت
نه در باغ عدن
که بر شاخه در خت پیر روبرو

میوه ممنوعه می رقصد همچنان

پر ز راز و تمنا

شاد و تازه و جوان

و کودک درون من

کنجکاوی از سر گرفته

پیرانه سر

منوچهر مرعشی

25-04-2009

ساقه های ظریف خیال


اعتماد کن
به جوجه ای که
تازه از آشیانه پریده
به نهال نازکی که
زیر سر سنگ روییده

اعتماد کن
به کبوتر سپید با شاخه ای زیتون
به بزرگی صمیمیت دستهای کوچک
به ترانه طپشهای قلب عاشق
به گونه های خیس شوق
به ساقه های ظریف خیال
به خانه رنگی رویا
به پرواز اندیشه
به شورش دل

اعتماد کن
به پیله پروانه
به آرامش دانه
به صبوری ریشه
به سخاوت خاک
به دوستی باران
به عظمت قطره
به معجزه آب

منوچهر مرعشی
25-04-2009




۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

پلکان خدا


برای کاظم رجوی که در پاکی و صمیمیت وصفا و عشق و فداکاری انسان عزیزی بود

پلکان خدا

چشمهایم

برهنه

از پلکان خدا

بالا می روند

دستهایم به نیایش

با شاخه های درختا ن

سبز می شوند

دلم فرو می ریزد

از آبشارهای نور

قلبم پر میگیرد

بسوی آشیانه دوست

پاهایم میروند

به جستجو

و من کودکی گشته ام

آرام خفته

در آغوش رویایی هستی

تا بعد رفع خستگی

سفر دگر ی

آغاز کنم

منوچهر مرعشی

24-04-2009

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

چشمهایت



چشمهایت را پنهان کن
در پس پرده مه
پیش از آنکه
ماه چشم بگشاید

پیش از آنکه
خدایان حسود
چشم زخمشان زنند

پیش از آنکه
قدیسین کریه
زیباییشان را نفرین کنند

پیش از آنکه
عروسکهای بخیل
رنگشان را بهانه کنند

پیش از آنکه
مردگان
شمعهایشان را خاموش کنند

پیش از آنکه
لاشخوران
آنان را بربایند

اماء
برای ما
برافروز چشمهایت را عزیز
چشمهایت
چراغ جهان ماست

منوچهر مرعشی
23-04-2009


۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

گفتگوی گنجشکها


امروز باید

به گفتگوی گنجشکها

گوش بسپارم

آنان

هر صبح

یکدیگر را

صدا می کنند

و سر زدن سپیده را

هر روز

با شکر شادمانه ای

جشن میگیرند

و مرا

به حیرت وامیدارند

هر شب که آرام خفته اند

دیگر نمی توانم

بی تفاوت از کنارشان

با کوله باری از اخم بگذرم

امروز باید حتما

در شادیشان شرکت کنم

منوچهر مرعشی

22-04-2009

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

صدایت


بی خبر،
صدایت را ندزدند
جیرجیرکهای خاموش
عنکبوتهای پیر
میکروبهای موذی
ویروسهای غریبه

همه حواست را صدا کن
که صدایت را ندزدند

صدایت،
صفای جهان ماست

منوچهر مرعشی
21-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

چرا اسا می شما نیست ؟





مدتیست که بیانیه ای با اسا می عده ای از وبلاک نویسان در حمایت از حقوق رزمندگان اشرف منتشر شده است و در حد خودش موثر بوده چنان که باعث لجن پراکنی رژیم از زبان اضداد مقاومت بر علیه ما شده است .اماء سوال و گله ساده و روشن من بخصوص به دوستانی مثل آقای کاظم مصطفوی (وبلاگ شب آوازها)ودیگر دوستان این است که چرا اسا می شما در کنار اسا می ما نیست ؟ چه بسا امضاء کنندگان نظرات و دیدگها و اعتقادات فکری و حتی سیاسی متفاوتی با هم داشته باشند اماء درد مشترک دارند. مگر همبستگی ملی و..از جمله در همین مواقع حساس و با همین موضعگیریها حاصل نمی شود؟ بهر حال بگذارید کمی هم از خودمان گله کنیم و در این میان چه کسی با ظرفیتتر از دوست عزیز آقای کاظم مصطفوی است و از طریق او به دوستان دیگر حرفمان را بزنیم.

بدون تردید موضع گیری افراد و جریانات در مواقع حساس بیان کننده ماهیت آنها ست بنابر این باید موضع گیری مثبت را بخصوص در این شرایط خوش آمد گفت. من به نوبت خودم به همه این دوستان که حتی نه دیده و نه می شناسم بخاطر این موضع مشترک درود می فرستم ودستشان را بگرمی می فشارم .

منوچهر مرعشی

20-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

سرخهای زرد


چپ های راست
حرافان بی عمل
گنده گویان حقیر
پهلوانان مجازی
بادهای مسموم
پارازیتهای مزاحم
نظریه پردازان عقیم
جاهلان به تقصیر
کج کنندگان مسیر
گل کننده گان آب
هوچیگران پر ادعاء
حمالان جلادان
بهدر دهنده گان امکانات مردم
دشمنان دوست نما
ابرهای بی باران
زیستن در شکافها
قارچهای بی ریشه
طبلهای تو خالی
تن آسایان بی درد
بوقلموصفتان هفت رنگ
فیلسوف نمایان بی شعور
خشک مغزان کودن
سرگردانان در دایره خود
تنگ نظران خودبین
کوتاه فکران متوهم

بی شرمها،
حقارت خود را بی شرمانه
پنهان کرده اید
زیر نام آن فیلسوف اهل عمل
که گفته :
"شرم احساسی انسانیست"
رذلهای بی شرم
شرمتان باد

منوچهر مرعشی
19-04-2009


۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

بازی


آب دارد می دود

باد در پی او

روی تپه

سوی گل

گل آغوش خویش بگشوده

رو به یاران

وه

چه بازیی تماشایست

بین دوستان

منوچهر مرعشی

18-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

خورجینی خورشید


شبنم
ستاره
مهتاب
فریاد سکوت

خروس
گنجشک
سینه سرخ
سبدی آواز

سپیده
سحر
صبح
خورجینی خورشید

باد
رقص
برگ
سبزینه پوشی بیدار

زنگ
هلهله
تفریح
حیاطی شادی

سنگ
صخره
کوه
دامنی پر گل

سرو
پیجک
صنوبر
جنگلی ترانه

ابر
آبی
پرنده
آسمانی نیمه برهنه

پرتگاه
پیچ
مستقیم
جاده ای طویل

مار
عقرب
خار
صحرای سوزان

خانه
خیابان
کوچه
شهری سرگردان

دندان
دهان
نان
عطش سفره های خالی

چشمه
رود
دریا
جگر های سوخته

آب
خنجر
آفتاب
دستی بسوی من

منوچهر مرعشی
18-04-2009


۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

دانه های رنج


رویاهای ما

سر می کشند

سرسبزتر از سبزه

وقتی که حتی

جسم ما خاک شده

آرزوهای ما

پر می کشند

سبکبالتر از پرنده

وقتی که حتی

پرو بال ما شکسته

ترانه های ما

خوانده می شوند

دلنشینتر از آواز چشمه

وقتی که حتی

گلوی ما بریده

آرمانهای ما

سرمی گشایند

زیباتر از شکوفه

وقتی که حتی

سرهای ما بریده

خواسته های ما

تکرار می شوند

رساتر از زبان شاعرانه

وقتی که حتی

زبان ما بسته

خنده های ما

می شکفند

شادتر از جوانه

وقتی که حتی

لبهای ما دوخته

اشکهای ما

جاری می شوند

سنگینتر از سیلی کوبنده

وقتی که حتی

چشمهای ما خشکیده

قلبهای ما

شعله می کشند

گرمتر از آتشکده

حتی اگر

استخوانهای ما پوسیده

دانه های رنج ما

ثمر میدهد

بیشتر از هزار خوشه

حتی اگر

ما ثمره ندیده

منوچهر مرعشی

16-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

باران ترانه



در جنگل دوردستی
بادی لانه کرده درقلب سپپداری
لانه اش پر پروازه پرنده
و پرنده ای با ابری در منقار
می رود شتابان
سوی دشتهای سکوت
تا ببارد باران
ترانه و سرود

منوچهر مرعشی
14-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

انسان


چندی پیش دختر بچه ای را دیدم سرشار از زیبای و پاکی ودوستی و زندگی و..بلافاصله بفکر فرو رفتم که در آینده این فرشته کوجک چه میشود؟...

تا آنجا که به هستی برمیگردد انسان را چون دسته گلی تازه به جامعه ما تحویل می دهد اماء روابط و مناسبات غیر انسانی حاکم ،انتخاب و اراده فردی، اجبارات ناگزیر و... از ما چه می سازد؟قصد زهد و تقدس نمای، روحانی وآخوندبازی و.. نیست از جمله در رابطه با خودم بلکه دیده گشودن بر واقعیات زشتی است که نباید باشد..

انسان

انسان دروغ نمی گوید

انسان انسانی را نمی کشد

انسان انسانی را سرکوب نمیکند

انسان کینه نمی ورزد

انسان اسیر خشم نمی شود

انسان ستم نمی کند

انسان استثمار نمی کند

انسان دام نمی چیند

انسان تن به ذلت نمی دهد

انسان بیهوده نمی پوسد

انسان قانع به روزمرگی نمیشود

انسان خود را نفی نمی کند

انسان جدا از هستی نمیماند

انسان دیگری را دشمن نمی پندارد

انسان خود پرست نمی شود

انسان حریص نمی شود

انسان زر نمی اندوزد

انسان زور نمی گویید

انسان تزویر نمی کند

انسان دره دیده و دل و عقل نمی بندد

انسان با زشتی خو نمی گیرد

انسان تقدس بازی نمی کند

انسان...

بر ما چه رفته

چه می رود

که چنین دگر شده ایم؟

منوچهر مرعشی

13-04-2009

همسایه خدا


تو،
با بوی گل شب بو
در هوای ما پراکنده ای
تو،
با باد شبانه
بر سر زمین دست می نوازی
تو،
با ماه خرامان
به گردش شبانه ای
تو،
با ستاره های سوزان
گرم گفتگوی
تو،
از کهکشانی با پای پیاده
می روی به کهکشانی
تو،
همسایه دیوار به دیوار
شب خدایی

بنگر،
این کور دلان مرده درخود
این کرمهای تاریکی
در این شب شیطان
درمیان اجساد
پی تو می گردند

منوچهر مرعشی
13-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

خمینی نتوانست و جانشینانش هرگز نخواهند توانست

خمینی برآمدی از یک پدیده دینی، مذهبی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتمای بود موضوع فراتر از یک فرد یا جابجای قدرت سیاسی ویا حتی تغییر نظام و سیستم بود
در نوع خود غول وحشتناکی بود که درزمینه دیکتاتوری وابسته سلطنتی و در شرایط وفرصت خاص بین المللی سر از سرزمین و تاریخ ما در آورد خمینی در آغاز ظهور همه قدرت دینی، مذهنی، تاریخی ،فرهنگی ،سیاسی، اجتماعی ورهبری یک انقلاب را در جیب خود داشت در افتادن با چنیین هیولای مقدسی کاری سترگ بود اماء نهال آزادیخواهی در برابر بادهای مسموم ایستاد ودر مسیر رشد خود با عبور از فصلهای رنخ و خون و جهد و کار و عشق و عهد و وفا وفدا و ایستادگی و پایداری و صبر و شکوفه و ترانه و تحول و.... تبدیل به درختی تنومند شد که هیولای مقدس با بکارگیری همه قدرت و ترفند و نیرنگ نتوانست آن را ریشه کن کند
سرانجام پرده از چهره هیولای مقدس فتاد و با نفرین و لعنت راهی درک شد جانشینانش گر چه همچنان به راه او میروند اماء هرگز نخواهند توانست مقاومت همه جانبه مردم ایران را درهم بشکنند
ما در این نبرد سخت و سهمگین و طولانی داریم به ریشه های ارتجاع مذهبی میرسیم تا آن را ریشه کن کنیم
در کش و قوس این مبارزه هر چه پیش آید سر انجام پدیده ارتجاع مذهبی ریشه کن خواهد شد و درخت تلاش و رزم ثمره آزادی خواهد داد
منوچهر مرعشی
12-04-2009

صندوقچه


زیر چشم آفتاب

درزمین ظهر تابستان

وسط میدان اصلی

بر سر چهار سوی بازار

درمیان مردم شهر

صندوقچه ام را

می گشایم

تا همگان ببینند

در پستو

چه پنهان داشته ام

منوچهر مرعشی

12-04-2009

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه